تمدن عیلام، نام تمدنی است که در پایان هزاره سوم پیش از میلاد در جنوب غرب فلات ایران حاکمیت داشت. منطقه تحت سیطره عیلام در دوره عیلام میانه وسعت یافت و در عصر هخامنشیان به شوش محدود شد. عیلامیها کشور خود را هَتَمتی یعنی سرزمین خدایان نام نهاده بودند. حکومت عیلام در ۲۷۰۰ سال قبل از میلاد، اولین پادشاهی خود را به پایتختی شوش تشکیل داد. هرچند صحبت از چندین هزاره حکومت، یک کتاب میطلبد؛ ما به اختصار این حکومت را بررسی میکنیم.
آنچه باید درباره سلسله و تمدن عیلام بدانید:
مختصری از تاریخ عیلام
حکومت عیلام در حدود سه هزار سال پیش از میلاد در منطقه جنوب غربی ایران تشکیل شد. عیلامیها سرزمین خود را هتمتی مینامیدند. قلمرو حاکمیت عیلام در دوره پادشاهان معروف این سلسله گسترش پیدا کرد و علاوه بر جنوب غرب ایران، بر بخشهایی از میانرودان (بینالنهرین) نیز مسلط شد. عیلامیها هرگاه قدرت بیشتری پیدا میکردند، نقش مهمی در سیاستهای میانرودان بازی میکردند. عیلام در حدود سالهای ۲۰۰۰ پیش از میلاد، بر سومر غلبه کرد، آن را برای همیشه از میان برداشت و میانرودان را به تصرف خود درآورد. مورخان، تاریخ سیاسی عیلام را به سه دوره تقسیم کردهاند:
منبع عکس: امرداد، تارنمای زرتشتیان
عیلام باستان
عیلام باستان ابتدای حاکمیت دولت عیلام از سال ۲۷۰۰ تا ۱۶۰۰ پیش از میلاد را در بر میگیرد. دوره عیلامی باستان، سه سلسله از این حکومت را شامل میشودو از آن اطلاعات زیادی در دست نیست. سلسلههای اوان و سیماشکی، سلسلههایی هستند که نام آنها از کتیبههایی که در بابل بهجای مانده، به دست آمده است. سوکلمخها سلسله سوم عیلام هستند که بنا بر لقب پادشاهانشان، به این نام خوانده میشوند. این سلسله نیز در دوره عیلام باستان جای میگیرد.
از مشخصههای این دوره میتوان به دور بودن قلمرو عیلام از تمدن و تجارت، بهدلیل فقدان راههای مساعد اشاره کرد. سرزمین عیلام در این دوره سرزمینی کوهستانی و به دور از هرگونه امکانات بود. خاصیت زندگی کوهستانی مردم عیلام در این دوره، از آنها مردمانی سخت و خشن ساخته بود.
عیلام میانه
از سال ۱۵۰۰ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد را شامل میشود. در دوره میانه، شاهان سلسله عیلام نام سوکلمخ را حذف کردند و عنوان «شاه شوش و انشان» را برای خود برگزیدند. این دوره از حکومت عیلام را میتوان درخشانترین دوره این حکومت از نظر اقتصاد، هنر و معماری به شمار آورد. بیشتر معابد عیلام در این دوره ساخته شد. دوره میانه حکومت عیلام، دورهای است که این حکومت شکل کاملا عیلامی به خود گرفت (دوره اول حکومت عیلام بیشتر شاخصه دولتهای میانرودان را داشت). اثر بزرگی چون زیگورات چغازنبیل در این دوره ساخته شد. زیگورات چغازنبیل از لحاظ وسعت و جذابیت در معماری، با اهرام مصر قابل مقایسه است.
در دوره عیلام میانه، جنگهایی بین عیلام و آشور درگرفت. در چند دوره جنگ که بین پادشاهان مختلف این دوره صورت گرفت، سرانجام کوتیر ناخونته، پادشاه عیلام، به بابل حمله کرد و آنجا را به تسلط خود درآورد. پس از آن، در همین دوره، اتحاد بزرگ عیلام و بابل بر ضد آشور شکل گرفت.
عیلام نو
از سال ۱۱۰۰ پیش از میلاد تا سال ۵۳۹ بعد از میلاد را شامل میشود. در دوره عیلام نو، آریاییهای مهاجر وارد فلات ایران شدند. مهاجرت آریاییها سبب محدود شدن قلمرو عیلام میانه شد. در کتیبههای آشور به ورود آریاییها به ایران و تشکیل حکومت مادها اشاره شده است. علت ثبت این وقایع، درگیریهایی است که دولت ماد با آشور برای تسلط بر هگمتانه داشت. با حضور دولت ماد در ایران، قلمرو عیلام از انشان به شوش محدود شد. انشان، بعدها در جغرافیای حکومتهای باستانی ایران به پارس تبدیل شد. پادشاهان دوره عیلام نو، هنوز خود را شاه انشان و شوش مینامیدند؛ اما سه شاه پایانی این سلسله، این لقب را از خود برداشتند.
عکس از وبسایت همشهری آنلاین
آشوربانیپال، شاه قدرتمند و بزرگ آشور در سال ۶۴۰ پیش از میلاد، سرزمین عیلام را تصرف کرد و مردم آن سرزمین را از دم تیغ گذراند. دولت عیلام پس از سالها حکومت و مقاومت در برابر دولتهای سومر، اکد، بابل و آشور و شکست آنها، سرانجام به دست پادشاه مقتدر آشور از صفحه روزگار ناپدید شد. آشوربانیپال کتیبهای از خود بهجای گذاشت که در آن شرح کامل فتح و نابودی حکومت عیلام داده شده است.
پادشاهان معروف عیلام
عیلام در سه دوره تاریخی خود، پادشاهان بسیار زیادی داشت. پادشاهانی که در دوره آنها، سرزمین و تمدن عیلام شکوه بیشتری داشت عبارتاند از:
کوتیک اینشوشیناک
در سالهای ۲۲۴۰ تا ۲۲۲۰ پیش از میلاد حکومت میکرد و آخرین پادشاه دوره عیلام باستان است. از کوتیک اینشوشیناک، لوحهای زیادی برجای مانده که به خط و زبان عیلامی و اکدی هستند.
شوتروک ناهونته
از شاهان دوره عیلام میانه است که از سال ۱۱۸۵ تا ۱۱۵۵ پیش از میلاد حکومت میکرد. او بر شوش و انشان حکمرانی میکرد. در دوره او امپراتوری عیلام قدرت زیادی گرفت و با بابل وارد جنگ شد. در همین دوره بود که بابل به تصرف عیلام درآمد. شوتروک ناهونته (یا شوتروک ناخونته) پس از تسلط بر بابل، دستور داد این سرزمین را غارت کنند و غنایم و گنجینههای آن را به عیلام ببرند. به دستور او پیکره مردوک و لوح حمورابی به شوش منتقل شد. شوتروک ناخونته در دوره حاکمیت خود، نیایشگاههای بسیاری را در شهرها و روستاهای تحت حاکمیت عیلام بنا کرد.
کوتیر ناهونته دوم
پسر شوتروک ناهونته که از پادشاهان عیلام میانه حوالی سال ۱۱۵۵ پیش از میلاد بود. او در فتح بابل همراه با پدرش نقش داشت و پیرو شورش بابل در سال ۱۱۵۷ پیش از میلاد، سرکرده شورشیان را به ایلام برد و به این ترتیب حکومت کاسیان را در بابل از میان برد.
شیلهاک اینشوشیناک
یکی از پسران شوتروک ناهونته، برادر کوتیرناهونته دوم و از پادشاهان عیلام میانه بود که در سال ۱۱۵۰ تا ۱۱۲۴ پیش از میلاد به پادشاهی رسید. او که در دوره میانه عیلام میزیست، در دوران حکومت خود به تقویت جنگجویان عیلامی پرداخت و از طریق آنها بر دیاله و کرکوک مسلط شد. در دوره او بابل محاصره شد، غنایم زیادی به چنگ عیلامیها افتاد و تمام جنوب غرب ایران تا خلیج فارس یکپارچه زیر سلطه دولت عیلام درآمد.
عکس از وبسایت بوشهرنامه
فرهنگ و اعتقادات عیلامیها
مذهب عیلام
در مورد مذهب عیلام اطلاعات زیادی نداریم؛ اما اندک منابع موجود نشان میدهند از نظر مردم عیلام، عالم پر از ارواح بوده است. خدای بزرگ عیلام، اینشوشیناک، خدایی بود که تنها شاهان و کاهنان او را میپرستیدند. بعد از او، ۶ خدا در عیلام برای پرستش وجود داشت و پس از آنها، گروهی از ارواح مورد پرستش مردم عیلام بودند که هرکدام خدای جایی بود. مردم عیلام همچون بابلیها، مجسمه خدایان را میساختند و هر گاه آن را به جایی دیگر انتقال میدادند، معتقد بودند خدا نیز به مکان جدید رفته و خدای شهر جدید شده است.
طبق دادههای باستانشناسی، عیلامیهای قدیم، برخی از درختان و حیوانات را مقدس میشمردند. آنها به عناصر طبیعت احترام میگذاشتند. خورشید بهعلاوه ماه و ستارگان در راس این عناصر قرار داشتند. اعتقادات مردم عیلام در دورههای بعد پیشرفت کرد. در دورههای بعد خدایان و ربالنوعهایی در عیلام دیده میشود که در آنها سر انسان و هیکل حیوانات با هم ترکیب شدهاند. برای مثال ترکیب سر انسان با هیکل شیر در بین آثار عیلامی دیده میشود که به خدایان محافظ مشهور بودند. در مراحل بعد دوره حاکمیت عیلام، خدایان بهشکل انسان ترسیم میشدند و طبق نقش و کارکرد آنها، نامهایی برای آنها در نظر گرفته شد.
منبع عکس: نامشخص
زبان و خط عیلام
زبان اهالی عیلام، آنزانی بود و پس از آن، زبان سومری و سامی در آن رواج یافت. اگرچه سالهای زیادی در عیلام، کتیبهها به زبان سومری و سامی نوشته میشد؛ اما زبان آنزانی بین مردم عادی معمول بود. چون این زبان دوباره در ۱۵۰۰ پیش از میلاد زنده شد و زبان تمدن عیلام شد.
عیلامیها از خط میخی استفاده میکردند. خط میخی از خطوطی شبیه میخ بهشکل عمودی و افقی ساخته شده است. اگرچه شکل ظاهری خط عیلامیها از سومر گرفته شده است، خط میخی عیلامی، یک خط مستقل است؛ یعنی علامتهایی که در این خط استفاده میشود، لزوما نماینده آوایی نیستند که از همان شکل در خط سومری به دست میآید. طبعا با تسلط بر خط بابلی، نمیتوان خط عیلامی را خواند.
منبع عکس: نامشخص
جاذبههای گردشگری بهجای مانده از عیلامیها
آشوربانیپال با حمله به عیلام، آثار معماری این قلمرو را نابود کرد. آنچه بهعنوان مهمترین آثار این دوره برجای ماندهاند عبارتاند از:
زیگورات چغازنبیل
بازماندههای معبد چغازنبیل در شهرستان شوش، در نزدیکی هفت تپه، یکی از آثار تاریخی بهجای مانده از دوره عیلام است. این معبد در ۴۰ کیلومتری جنوب شرق شوش واقع شده است.
زیگورات چغازنبیل به نام مجموعه مذهبی دوراونتاش نیز شهرت دارد. این معبد را اوناش ناپیرپشا برای اینشوشیناک، ایزد نگهبان ساخته است. معماری این اثر شباهت زیادی به زیگوراتهای ساخته شده سومری دارد. برخی بر این عقیدهاند اصل بنا مربوط به دولت سومر است. معبد چغازنبیل مانند دیگر معابد عیلامی در جنگهای بین ایران و آشور به فرماندهی آشوربانیپال از بین رفت.
منبع عکس: نامشخص
نقشبرجسته کول فرح
از دیگر آثار برجای مانده دوره عیلام میتوان به نقشبرجستهها و سنگنگارههای کول فرح یا کول فره اشاره کرد. سنگنگارههای کولفره در هفت کیلومتری ایذه قرار دارند. این مجموعه ۶ نقشبرجسته را شامل میشود که متعلق به دوره عیلامی است.
نقشبرجسته اول در کول فره، مراسم قربانی یک حکمران را نشان میدهد. در این نقشبرجسته، شاه هانی، یکی از حکمای همدوره شوتروک ناهونته در حال قربانی کردن است. در این تصویر، سه نوازنده برای شاه مینوازند که دوتا از آنها ساز و یکی دیگر دف در دست دارد. در این تصویر، نقش یک شکارچی و بز کوهی نیز دیده میشود. در قسمتی از نقشبرجسته، شرح قربانی هانی نوشته شده است.
نقشبرجسته دوم روی یک سنگ مثلث شکل حجاری شده است. در این نقش، صحنه قربانی تصویر شده است. در این تصویر، فردی دستان خود را به حالت نیایش جلوی صورت خود گرفته و لباس او شباهتی به لباس عیلامیها ندارد. در این تصویر یک گاو نر برای قربانی روی زمین قرار گرفته و در سمت چپ او، چهار مرد بهدنبال فردی که در وسط صحنه در حالت نیایش قرار دارد، در حرکت هستند.
در نقشبرجسته سوم که روی یک سنگ چهارگوش حجاری شده است، مجسمه یکی از خدایان روی دوش چهار مرد قرار دارد و شاه با همراهانش آنها را دنبال میکند. در این نقشبرجسته، جمعیت زیادی از افراد حجاری شدهاند. در قسمت شرقی نقشبرجسته، صحنه یک قربانی به تصویر کشیده شده است که در آن چندین غزال و سه گاو در حرکت هستند. هفت مرد بدون لباس در این نقشبرجسته مشاهده میشوند که اسیران جنگی هستند. این نقشبرجسته، شلوغترین نقشبرجسته در کول فرح است.
منبع عکس: نامشخص
نقشبرجسته چهارم در کول فرح به مادر نقوش تخت جمشید شهرت دارد. علت این شهرت، شباهت زیادی است که نقشبرجستههای پلکان آپادانا و کاخ صد ستون در تخت جمشید، به نقشبرجسته کول فرح دارند. در این نقشبرجسته، شاه ردایی بلند بر تن کرده و روی تخت نشسته است. جلوی شاه یک میز قرار دارد که هدایایی روی آن گذاشتهاند. پشت سر شاه، سه نفر ایستادهاند و پایین تصویر افرادی قرار دارد که در چهار ردیف، صف بستهاند و یک دست خود را به حالت نیایش و دست دیگر را به جلو دراز کردهاند.
نقشبرجسته پنجم کول فرح، یک فرد عیلامی را در حال انجام مراسم مذهبی نشان میدهد. این فرد جلوی یک آتشدان قرار گرفته و در برابر او، حیوانات قربانی شده قرار دارند.
نقشبرجسته ششم در کول فرح، مربوط به حمل یک مجسمه است. این نقشبرجسته شباهت زیادی به نقشبرجسته سوم دارد. در این تصویر، چهار نفر در حالی که کلاه بر سر گذاشتهاند، مجسمهای را حمل میکنند.
منبع عکس: نامشخص
هفت تپه
هفت تپه از محوطههای باستانی است که در استان خوزستان و در ۱۰ کیلومتری جنوب شرقی شوش، از قدیمی ترین شهرهای ایران، قرار دارد. این محوطه باستانی یکی از شهرهای دوره عیلام را در خود جای داده است. شهر هفت تپه را از مراکز مهم سیاسی عیلام، در سال ۱۵۰۰ قبل از میلاد و دوره پادشاهی تپتیآهار، یعنی عصر عیلام نو دانستهاند. در هفت تپه، یک آرامگاه خانوادگی نیز وجود داشت که بنای آن با طاق هلالی ساخته شده است. شهر هفت تپه توسط سپاهیان آشوربانیپال از بین رفت و نابود شد.
منبع عکس: نامشخص
اشکفت سلمان
اشکفت سلمان، در جنوب ایذه امروزی در استان خوزستان واقع شده است. در این مکان چهار نقشبرجسته از دوره عیلام برجای مانده، که مربوط به هانی، شاه آپیر هستند. موضوع نقش برجستهها، مراسم نیایش شاه هانی را به تصویر کشیده است. آنچه این نقشبرجسته را جذاب میکند، حضور زن در کنار مرد، در یکی از نقشبرجستههای موجود در این مکان است. در این مکان یک کتیبه میخی از دوره شاه آپیر نیز وجود دارد که میتوان آن را بزرگترین کتیبه عیلامی برجای مانده از این دوره دانست.
منبع عکس:wikipedia
حکومت عیلام در فلات ایران در حدود چندین هزار سال دوام داشت. عیلامیها در سرزمینی کوهستانی، حکومت ملوکالطوایفی خود را بنیان نهاند و سپس در دورههای بعد با روی کار آمدن پادشاهان قدتمند، توانستند حکومت خود را توسعه داده و بر تمامی جنوب غرب ایران مسلط شوند. عیلامیها در نبرد با بابل، توانستند بر آن مسلط شوند و مجسمه مردوک، خدای بزرگ بابل را به سرزمین خود انتقال دهند. حکومت عیلام مانند هر حکومت دیگری به اوج خود رسید و توانست تمدن و معماری قابلملاحظهای را در عصر خود به نمایش بگذارد؛ اما این حکومت مقتدر نتوانست در برابر پادشاه بزرگ آشور، یعنی آشور بانیپال، ایستادگی کند و در سال ۶۴۰ پیش از میلاد، به او تسلیم شد. آشوربانی پال قلمرو حکومت عیلام را با خاک یکسان کرد بهطوری که چیزی از آن برجای نماند. شما هم نظر خود را درباره سلسله عیلام، با کاربران کجارو به اشتراک بگذارید.
عکس کاور از سید حامد موسوی
پرسشهای متداول
پادشاهان مشهور عیلام چه کسانی هستند؟
آثار تاریخی بهجای مانده از عیلامیها کدامند؟
تمدن ایلام[۱][۲][۳][۴][۵][۶] یا هَتَمتی[۷][۸] (به پارسی باستان: اووْجه، هووجه 𐎢𐎺𐎩 (Ūvja)[۹]) نام یک تمدن در منطقهای است که بخش بزرگی، در جنوب غربی فلات ایران را در پایان، هزارهٔ سوم قبل از میلاد در بر میگرفت و در دورهٔ هخامنشیان به منطقه جغرافیایی سوزیانا شوش (Susa) کاهش یافت. ایلامیان کشورشان را «هَتَمتی» (هَ (ل) تَمتی) (Ha(l)tamti/Hatamti) بهمعنی «سرزمین خدا» میخواندند، اکدیان بدان «اِلامتو» (Elamtu) میگفتند و سومریان آن را با اندیشهنگاشت NIM به معنای «بالا و مرتفع» مینوشتند.[۱۰] در ۲۷۰۰ پیش از میلاد، نخستین شاهنشاهی ایلامی در شوش «در جنوب غربی ایران» تشکیل شد.[۱۱] سفالینههای نقاشی شده متعلق به حدود ۳۵۰۰ پیش از میلاد در شوش واقع در ایلام بیانگر دورهای پیشرفته از طرحهای هندسی، ایجاد سبک خاص از انسان و شکلهایی از جانوران در آنها میباشد.[۱۲]
در حدود ۲۰۹۴ تا ۲۰۴۷ پیش از میلاد ایلام توسط شولگی، دومین پادشاه سلسله سوم اور تسخیر گردید و بعداً در سال ۲۰۰۴ پیش از میلاد سلسله سوم اور توسط ایلام واژگون میشود.[۱۲]
در سال ۶۳۹ پیش از میلاد آشوربانیپال، شاه آشور، ایلام را شکست داد و شوش را غارت کرد. پس از این جنگ، ایلام هرگز به عنوان یک قدرت مستقل ظاهر نگردید.[۱۲]
ایلامیان از آغاز دوره پیش ایلامی تا پایان دوره ایلام نو، حدود ۲۶۶۱ سال در جنوب غربی ایران زندگی و حکومت میکردند.[۱۲]
نام[ویرایش]

ایلامیان کشورشان را «هَلتَمتی» (Ha(l)tamti/Hatamti) بهمعنی «سرزمین خدا» میخواندند، اکدیان بدان «اِلامتو» (Elamtu) میگفتند و سومریان آن را با اندیشهنگاشت NIM به معنای «بالا و مرتفع» مینوشتند.[۱۰] نام دو استان در ایران برگرفته از نام باستانی آنان است. علاوه بر استان ایلام، نام خوزستان نیز از واژه Ūvja آمده که از روی کتیبه نقش رستم و کتیبههای داریوش در تخت جمشید و شوش، به معنای ایلام بوده و بنا به گفتهٔ ایرج افشار در «نگاهی به خوزستان: مجموعهای از اوضاع تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و اقتصادی منطقه» در یونانی Uxi تلفظ میشده[۱۳] و اگر گفته ژول آپِر را بپذیریم در ایلامی Xus یا Khuz بودهاست. سِر هنری راولینسون نیز تلفظ پهلوی Ūvja را Hobui دانسته که ریشه نام اهواز و خوزستان است. این لفظ از حاجوستان و هبوجستان به دست آمده که در مجمل التواریخ و القصص (ابتدای قرن ششم هجری) در اشاره به خوزستان آمدهاست.
ارفعی با توجه به اینکه کلمهٔ ایلام تلفظ بینالنهرینی یک کلمهٔ ایلامی است اظهار داشته که ایلام را نباید با «ع» بلکه باید با «الف» نوشت. وی در توضیح میگوید ما حرف عین (ع) در شیوه بابلی و ایلامی نداریم بلکه در عبری، عربی و آرامی است که حرف ع موجود است. این از آنجا آغاز میشود که در ایران وقتی اکثر مترجمان شروع به برگردان یک کلمه میکنند بسته به اینکه متن خارجی که در دست دارند به چه زبانی است (آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و …) در کارشان تفاوت وجود دارد. این «ع» باعث شدهاست که بهخصوص عدهای از استادان که تعصب یهودیگری آنها بیشتر است بهجای اینکه بگویند این کلمه برگردانی از کلمهٔ «هَلتامتی» یا «هتامتی» است کلمهٔ ایلام را از ریشهٔ سامی دانسته و گفتهاند که از «علی یعلو» است و مترادف «اعلی یعلو» به معنای «سرزمین بلند» است و ایلامیها اسمی را که به کشور خود دادهاند را از سامیها گرفتهاند. در حالی که اینها نتوانستهاند بن اسمی از کلمهٔ ایلام را نشان بدهند.[۱۴]
محدودهٔ جغرافیایی[ویرایش]
در گذشته ایلام به سرزمینی که از ولایات خوزستان، لرستان، ایلام (کنونی) و کوههای بختیاری و کهگیلویه ترکیب یافته بود اطلاق میشد. حدود این سرزمین از طرف غرب به دجله، از طرف شرق قسمتی از پارس، از سمت شمال راهی که از بابل به همدان و میرفت و از سمت جنوب به خلیج فارس تا بوشهر منتهی میشد. شهرهای مهم این سرزمین را چنین نوشتهاند:
- شوش که مهمترین شهر ایلام و چنانکه معلوم شده از قدیمترین شهرهای عالم بوده.
- ماداکتو روی رود کرخه (احتمالاً در ایلام کنونی).
- خایدالو که گمان میکنند در جای خرمآباد امروزی بنا شده باشد.
- اهواز.
- آوان
همچنین وسعت این تمدن به سرزمین پارس امروزی نیز میرسیدهاست، تا جاییکه سه نقشبرجسته از جمله کهنترین نقش برجستهٔ ایلامی، سنگنگارهٔ کورانگون در سرزمین پارس و استان فارس امروزی قرار دارد و دو سنگنگارهٔ دیگر در نقش رستم خودنمایی میکند. همچنین جام مشهور به جام نقرهای زن ایلامی یا (جام سیمین مرودشت) کهنترین نشانه حضور ایلامیان در نواحی فارس امروزی است
اهالی ایلام، سرزمین خود را «انزان سوسونکا» مینامیدند. کلمه ایلام به معنی کوهستان است و آن به قسمتی اطلاق میشد که کوهستان بود.[۱۵]
ایلام در کتاب مقدس[ویرایش]
نام ایلام، از سوی همسایگان این تمدن به آنها داده شدهاست و ایلامیها سرزمین خودشان هتمتی یا هلتَمتی میخوانند، که البته به صورت (هیلتمتی) یا (هیلمتی به نظر میرسد ریشه ای برای واژه (ایلام) بوده باشد. درست مانند امروزه که ما کشورهایی مانند یونان، مجارستان، اتریش و… را به فارسی تلفظ میکنیم که بعضی از آنها شبیه نامهای ملی آنها و برخی مغایر با نامهای داخلی آنها باشد. در حالی که در جامعه بینالملل و در میان خودشان تلفظ درستتر آن بهکار برده میشود. پس نام درست این کشورها همان است که خودشان بهکار میبرند و تلفظ میکنند نه نامی که ما برای آنها انتخاب کردهایم و تلفظ میکنیم و در مورد ایلامیان هم به همین صورت مشابه است و نام درست این سرزمین هَلتَمَتی یا هلمتی است نه نام عبری ایلام که صرفاً از سوی دشمنهای آنها گزینش شده و در کتابهای یهودیها آورده شدهاست که به هیچ وجه علمی نیست؛ ولی بر اساس نظریاتی که در کتاب مقدس یهودیها آمده، ممکن است پسر سام در این منطقه حضور داشتهاست (سِفر پیدایش ۱:۱۴) کَدُرلاعمر نام یک ایزد ایلامی بودهاست و تنها در یک جا آورده شدهاست و در هیچکجا به عنوان یک شاه یاد نشدهاست.[۱۶] ایلامیها همواره با همسایهٔ غربی خود یعنی دولتهای میانرودان از جمله سومر و اکد و جانشینان آنان یعنی آشور و بابل در حال پیکار بوده و در پارهای از زمان شکست میخوردند و زیرنظر بابلیها یا آشوریها درمیآمدند و گاهی نیز بر آنان پیروز میشدند به گونهای که ایلامیها را قومی دانستهاند که یهوه آنان را برای گوشمالی بابل (اشعیا ۲:۲۱) و اورشلیم (اشعیا ۶:۲۲) به کار گرفت، (ارمیا ۲۵:۲۵؛ ۳۴:۴۹؛ حزقیال ۲۴:۳۲) دانیال (دانیال ۲:۸) خویشتن را در رؤیایی در دارالسلطنهٔ شوش نزد نهر اولای دید؛ او صدای مردی را نیز از درون نهر اولای شنید (دانیال ۱۶:۸). شوش محل رخ دادن داستان استر در دوران خشایارشا یا اخشورُش بود. در کتاب استر بارها به بیره (دارالسلطنه) شوش اشاره شدهاست. (۲:۱؛ ۳:۲؛ ۱۵:۳؛ ۱۴:۸؛ ۶:۹؛ ۱۱:۹)
در (عزرا۹:۴) به مردانی از شوش اشاره شدهاست که آشوربانیپال آنان را به سامره تبعید کرده بود. نحمیا هنگامی که در شوش بود (نحمیا۱:۱) از وضعیت ویرانی حصارهای اورشلیم باخبر شد. هرچند که در کتاب عهد جدید سخنی از شوش در میان نیست؛ زائرانی در روز پنطیکاست- عید پنجاهه که امروزه هم یهودیان پس از عید فصح و هم مسیحیان به مناسبت حلول روح القدس بر حواریون آن را جشن میگیرند- از ایلام به اورشلیم رفته بودند. (اعمال رسولان 9:2)[۱۷]
نژاد ایلامیان[ویرایش]
ریشه[ویرایش]
ایلامیان از مردمان بومی جنوب غرب ایران به حساب میآیند. اصالت لرها امروزی ممکن است به ایلامیان یا کاسیتها یا حاصل ادغام این اقوام بومی با اقوام مهاجر (آریایی)، برسد.[الف][۱۸][۱۹]
ژنتیک[ویرایش]
طبق علم ژنتیک باستانشناسی (Archaeogenetics) که بر پایهی آمیزهی علوم ژنتیک و باستان شناسی هست، در پژوهش حاضر DNA باستانی از تعدادی از نمونههای استخوانی و دندان انسان نمونه های از حفاری منطقه هفتتپه متعلق به دورهی ایلام میانی بهدست آمد. سپس مناطق HVI و HVII مولکول mtDNA، با استفاده از روش PCR تکثیر و در ادامه تعیین توالی شد. توالیها با توالی مرجع مقایسه و هاپلوگروپ این اقوام R2 و R5 تعیین شد. با ردیابی این هاپلوگروپها از مناطق آریانشین مشخص شد که منشأ هاپلوگروپ R2 ممکن است از جنوب غربی ایلام و تمدن ایلام باشد[۲۰]اغلب باستان شناسان خاستگاه هاپولگروپ R2 را آسیایه مرکزی یا آسیایی جنوبی( سریلانکا و هند) می دانند[۲۱]
تاریخ سیاسی ایلام[ویرایش]
آگاهی ما از تاریخ ایلام عمدتاً حاصل بازسازی قطعات ناقص از منابع میانرودان (سومری، اکدی، آشوری و بابلی) است. تاریخ ایلام معمولاً به سه دوره با گسترهٔ بیش از دو هزار سال تقسیم میشود. دورهٔ پیش از نخستین دورهٔ تاریخ ایلام به نیا-ایلامی مشهور است.
- نیا-ایلامی: حدود ۳۲۰۰ پ. م تا ۲۷۰۰ پ. م (خط نیا-ایلامی در شوش)[۱۲]
- ایلام باستان: حدود ۲۷۰۰ پ. م تا ۱۶۰۰ پ. م (نخستین اسناد تا دودمان اپرتی)[۱۲]
- ایلامی میانه: حدود ۱۵۰۰ پ. م تا ۱۱۰۰ پ. م (دودمان آنزان تا حملهٔ بابلیها به شوش)[۱۲]
- ایلام نو: حدود ۱۱۰۰ پ. م تا ۵۳۹ پ. م (۵۳۹ پیش از میلاد آغاز دورهٔ هخامنشی)[۱۲]
پژوهشگران جدید تا مدتها ایلام را با سوزیانا یکی میپنداشتند، که سوزیانا مترادف با دشت و کوهپایههای زاگرس سفلی در استان خوزستان امروزی است. همان مرکز باستانی پادشاهی انشان بودهاست و دوم اثبات گردید که شوش و ایلام دو مفهوم متمایز بودهاند؛ بهعبارت دیگر، شوش مترادف ایلام نیست. در واقع، در طی تاریخ چندهزار سالهٔ ایلام، مرزهای این سرزمین نه تنها از دورهای به دوره دیگر، بلکه با توجه به دیدگاه کسی که آن را توصیف میکرد، متغیر بود. برای مثال، بر اساس منابع میانرودان میتوان نقشهای نسبتاً دقیق از ایلام در اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد ترسیم کرد؛ ترسیم این نقشه را بهویژه مدیون «جغرافیای سارگن اکدی» هستیم، اثری که در دورهٔ آشوری جدید تدوین شد و دامنهٔ فتوحات سارگون بزرگ در حدود ۲۳۰۰ پیش از میلاد را نشان میدهد. به نظر میرسد که طبق تصور میانرودانیها در اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد، کشور ایلام تمامی فلات ایران را در بر میگرفت، و از میانرودان تا دشت کویر و دشت لوت و از دریای خزر تا خلیج فارس گسترده بود.[۲۲]
اما نفوذ فرهنگ ایلامی در آن دوره بسیار گستردهتر از این مرزهای سیاسی بود و به آسیای مرکزی، افغانستان، پاکستان و سواحل جنوبی خلیج فارس میرسید. باید تأکید کرد که در طی سدههای آخر هزارهٔ سوم، سوزیانا گاهی از نظر سیاسی به امپراتوریهای میانرودان وابسته بود که مرکز این امپراتوریها ابتدا اکد و سپس اور بود؛ سوزیانا تنها برای مدت کوتاهی عضو کنفدراسیون ایلامی بود. کنفدراسیون ایلامی از چندین پادشاهی تشکیل میشد: پادشاهی اوان (احتمالاً در ناحیهٔ زاگرس)، سیماشکی یا به تلفظ آشوری، شیمشکی (احتمالاً از کرمان تا دریای کاسپین) و انشان (استان امروزی فارس که بهطور طبیعی از ناحیهٔ بوشهر به خلیج فارس دسترسی دارد). باید افزود که کل این تعریف از دیدگاه میانرودانیهاست. برای مردم فلات ایران، یعنی اوانیها و شیمشکیها، ایلام بهمعنی سرزمین انشان بود.[۲۲]
هنگامی که ایلامیها با مردم سوزیانا متحد شدند و در سال ۲۰۰۴ پیش از میلاد به امپراتوری سوم اور پایان دادند، آنها سوزیانا را به ایلام ضمیمه کردند؛ سپس نهمین شاه سیماشکی در سوزیانا، دودمان اپرتی یا سوکل مخها را تشکیل داد؛ بنابراین، این سلسله ریشه در فلات ایران داشت. مشخص کردن مرزهای شرقی پادشاهی اپارتی مشکل است، اما با کمشدن قدرت ایشان در سدهٔ ۱۸ پیش از میلاد، احتمالاً نفوذ ایشان در شرق هم کاهش یافت. دربارهٔ «پادشاهان انشان و شوش» که در دوران ایلامی میانه (۱۵۰۰ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد) حکومت میکردند، بنا به مدارک موجود، میدانیم که حداقل بر استانهای امروزی خوزستان، فارس و بوشهر اعمال سلطه داشتند. در هزارهٔ اول پیش از میلاد، گسترش اقوامی که به زبانها و لهجههای هندوایرانی سخن میگفتند به داخل فلات ایران، باعث شد که ایلامیها قلمروهای امپراتوری خود را یکی پس از دیگری از دست بدهند و در سوزیانا پناه بگیرند؛ از این پس بود که مرزهای ایلام به سوزیانا محدود گردید. در سالنامههای آشوربانیپال، کتیبههای هخامنشی و کتاب مقدس به همین سرزمین کوچک اشاره شدهاست.[۲۲]
با وجود پیشرفتهای جدید، شناخت ما از تاریخ ایلام همچنان بسیار ناقص است. بهدلیل اندک بودن منابع بومی، بازسازی تاریخ ایلام عمدتاً باید بر مبنای متون میانرودان صورت بگیرد. تاکنون بزرگترین قسمت متون ایلامی در حفاریهای شوش بدستآمده، شهری که از بدو پیدایش در حدود ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد، گاه زیر سلطهٔ قدرت ایلام و گاه زیر سلطهٔ میانرودان بودهاست. در حفاریهای قدیمیترین سطوح محوطهٔ شوش، سفالهای قابل توجهی بهدستآمده که مشابه آنها در میانرودان یافت نمیشود. در حالی که در دورهٔ بعدی (سطوح ۲۲ تا ۱۷ در کاوشهایی که «لو برون» انجامداده) مواد باستانشناسی بهدستآمده با مواد میانرودان در دورهٔ اوروک شباهت دارد. از حدود ۳۲۰۰ پیش از میلاد، میتوان تأثیر فلات ایران را در شوش مشاهده کرد؛ زیرا نمونههای مشابه الواح عددی و سپس الواح ایلامی ابتدایی که در شوش پیدا شده، در تعداد کمتر در سایتهای فلات ایران تا نقاط دوردستی چون شهر سوخته در سیستان به دست آمدهاست. خط ایلامی ابتدایی که تمامی تلاشها برای کشف رمز آن ناکام ماندهاست، تا حدود ۲۷۰۰ پیش از میلاد استفاده میشد اما در دورهٔ کمتر شناختهشدهٔ بعدی، یعنی بین پایان دورهٔ نیا-ایلامی و تأسیس سلسله اوان، ایلام به تدریج از گمنامی درآمد. نخستین بار که نام پادشاهی ایلام را میبینیم در کتیبهای از انمبرگسی شاه کیش است که در حدود ۲۶۵۰ پیش از میلاد حکومت میکرد. اما تنها از آغاز دورهٔ اکدی است که نام ایلام در منابع مکتوب دیده میشود.[۲۲]
نیا-ایلامی[ویرایش]
نیا-ایلامی دورهای از تاریخ ایلام در بین سالهای ۳۲۰۰ تا ۲۷۰۰ پیش از میلاد است.
ایلام باستان[ویرایش]
در دورهٔ ایلامی باستان، سه سلسله به ترتیب حکومت کردند. شاهان دو سلسلهٔ اول، یعنی سلسلههای اوان و سیماشکی، در فهرست شاهانی که از شوش دورهٔ بابلی قدیم بهدستآمده، ذکر شدهاند. در این سند ابتدا دوازده نام ذکرشده و عبارت «دوازده شاه اوان» بهدنبال آن میآید، سپس دوازده نام دیگر ذکرشده و عبارت «دوازده شاه سیماشکی» به دنبال آن میآید. برخلاف متون مشابه میانرودانی، در این سند ساده نه به سالهای حکومت شاهان اشارهشده و نه نسب ایشان مشخص گردیده؛ و هیچ نشانهای از جامع بودن این دو فهرست در دست نیست. اما هر چند این سند تا حدی ساختگی به نظر میرسد، برخی افراد مذکور در آن از طریق منابع دیگر شوش یا میانرودان شناخته شدهاند، در نتیجه معلوم میشود که آنها شخصیتهای تاریخی بوده و تخیّلی نیستند. سلسلهٔ سوم، یعنی اپارتیها، با دورهٔ بابلی قدیم در میانرودان همزمان است؛ این سلسلهٔ ایلامی را اغلب «سلسلهٔ سوکل مخها» مینامند زیرا شاهان آن لقب سوکل مخ داشتند.[۲۲]
پادشاهی اوان[ویرایش]

پادشاهی اوان تا حدی با سلسلهٔ سارگن اکدی (۲۳۳۴ تا ۲۲۷۹ پیش از میلاد) همزمان بود و گمان میرود آخرین پادشاه این سلسله، پوزور اینشوشیناک، در زمان اورنامو (۲۱۱۲ تا ۲۰۹۵ پیش از میلاد) بنیانگذار سومین سلسلهٔ پادشاهی اور، سلطنت میکرد. در این مرحله اطلاعات راجع به ایلام در منابع میانرودان بسیار واضح و روشن میشوند، زیرا توجه میانرودانیها به ثروتهای طبیعی فلات ایران (مانند چوب، سنگ و فلزات) که خود فاقد آن بودند، جذب شدهبود. گزارش لشکرکشیهای ایشان اطلاعات مهمی برای بازسازی تاریخ و جغرافیای ایلام بهدست میدهد. دربارهٔ هفت پادشاه نخستین مندرج در فهرست شاهان شوش هیچچیز نمیدانیم، اما هشتمین و نهمین شاه (به ترتیب معکوس) در گزارش لشکرکشیهای سارگن اکدی و پسرش ریموش ذکر شدهاند. هدف اصلی این لشکرکشیهای اکدی بهرهبرداری اقتصادی از سرزمین ایلام شامل مرخشی (بلوچستان) بود. اما بهنظر میرسد که این لشکرکشیها در حد تاختوتاز برای کسب غنیمت بود نه فتح واقعی آن قلمرو پهناور. منیشتوشو، شاه اکدی، به جنگ در جنوب ادامه داد و یک پیروزی در «شخیروم» در ساحل خلیج فارس به دست آورد، سپس برای مطیعکردن اتحادیهای از سی و دو شهر در ساحل عربی خلیج فارس از دریا عبور کرد. در دوران حکومت نارامسین اکدی، یک معاهده بین حاکم تابع نارامسین که در شوش حکومت میکرد و شاه اوان، شاید خیتا، منعقد شد. این قدیمیترین متن شناختهشدهٔ ایلامیست که با نشانههای خط میخی نوشتهشده اما ترجمه و تفسیر آن سخت است.[۲۲]
آخرین پادشاه فهرست شاهان شوش، کوتیک اینشوشیناک، ابتدا شوش و سپس انشان را فتح کرد و بهنظر میرسد که با مطیعکردن پادشاه سیماشکی توانست وحدت کوتاهمدتی در فدراسیون ایلامی بهوجود آورد؛ اما جانشینان او نتوانستند که شوش را در قلمرو ایلام نگهدارند. پوزور اینشوشینک چندین کتیبه با نام خود در شوش باقی گذاشتهاست. برخی از آنان به اکدی نوشتهشدهاند و بقیه به خط ایلامی باستان یا ایلامی خطی؛ ایلامی خطی یک نظام نگارشی است که تنها معدودی از نشانههای آن با قطعیت رمزگشایی شدهاند. شاید نشانههای ایلامی خطی از ایلامی ابتدایی گرفته شده باشند. اما سلطهٔ پادشاهان ایلام بر شوش دیری نپایید، چند سال بعد شولگی، پادشاه اور (۲۰۹۴ تا ۲۰۴۷ پیش از میلاد)، این شهر و نواحی اطراف آن را دوباره تصرف کرد، و بار دیگر شهر شوش بخش تابع امپراتوری میانرودان شد و تا فروپاشی آن امپراتوری به همین شکل باقی ماند.[۲۲]
پادشاهی سیماشکی[ویرایش]
از دوازده پادشاه سیماشکی که نام آنان در فهرست شاهان شوش ذکرشده، نام ۹ نفر در منابع دیگر آمدهاست. در قسمت اول این دوره مشاهده میکنیم که میانرودانیها پیدرپی به فلات ایران حمله میکنند؛ بهنظر میرسد که هدف اصلی این حملهها، سیماشکی، موطن پادشاهان ایلامی بود که در ناحیهٔ کرمان امروزی قرار داشت؛ اما حملهها بهندرت موفقیتآمیز بود. در میان این لشکرکشیها دورههایی از صلح بود که با ازدواج میان خانوادههای سلطنتی همراه بود. برای مثال، شو سین، پادشاه اور، یکی از دخترانش را به ازدواج شاهزادهٔ انشان درآورد، اما بعداً حداقل دو بار به ساحل جنوب شرقی دریای کاسپین حمله کرد. بهنظر میرسد که میانرودانیها برای بهدستآوردن مواد خام مورد نیاز، گاه به روشهای صلحآمیز و گاه به زور توسل میجستند. اما قدرت میانرودانیها رو به افول بود. ایبی سین، آخرین پادشاه سلسلهٔ اور (۲۰۲۸ تا ۲۰۰۴ پیش از میلاد)، قادر نبود به عمق قلمرو ایلام نفوذ کند و عامل او، ایر ناننا، دیگر بر قسمت عمدهٔ شرق امپراتوری سلطه نداشت و تنها بر سرزمینهای خط شمال غربی به جنوب شرقی از آربلا به بشیمه در ساحل شمالی خلیج فارس تسلط داشت. در سال ۲۰۰۴ پیش از میلاد، ایلامیها با سوزیانا متحد شدند و به رهبری کینداتو، ششمین پادشاه سیماشکی، اور را فتح کردند و ایبی سین را بهعنوان زندانی به ایلام بردند.[۲۲]
پادشاهی اپرتی[ویرایش]
به نظر میرسد این دورهٔ طولانی که حدوداً سه سده بهطول انجامید، با وجود تعداد بیشتر و تنوع مدارک موجود، هنوز یکی از مغشوشترین دورههای تاریخ ایلام است. سه موضوع که بازسازی تاریخ این دوره را کاملاً تحریفکرده و مورخان جدید را به اشتباه انداختهاست:
اول، ترتیب جانشینی و شجرهنامهٔ حاکمان این دوره است؛ در نتیجهٔ تفسیر نادرست عبارت اکدی «پسر خواهر شیلخخه» (mār ahāti(-šu) ša Šilhaha)، محققان گمان میکردند که ترجمهٔ صحیح mār ahāti، همچون میانرودان، خواهرزاده (پسر خواهر) است، و این اصطلاح واقعاً به یک رابطهٔ نسبی اشاره میکند. در نتیجه، دربارهٔ تقسیم قدرت بین شاخههای مستقیم و عرضی خانوادهٔ شاهی فرضیهای مطرح شد که خاص ایلام بود. اما واقعیت کاملاً متفاوت بود: معنی واژگان «پسر خواهر شیلخخه» خواهرزاده نیست، بلکه به معنی پسری است که شیلخخه از همبستری با خواهر خودش به دنیا آورده و نشانهٔ وجود ازدواج با محارم در میان خانوادهٔ سلطنتی است؛ وارث مشروع شاه، از این ازدواج زاده میشد. بهعلاوه، این عبارت تنها یک عنوان یا لقب بود، چنانکه قرنها بعد از مرگ شیلخخه، اونتاش ناپیریشا و خوتلوتوش اینشوشینک، خود را پسر خواهر شیلخخه مینامند. این نکته هم اضافه شود که عبارت اکدی را در ایلامی به ruhu-šak ترجمه کردهاند: ruhu یعنی پسر، هنگامی که به مادر اشاره میشود و šak یعنی پسر، هنگامی که به پدر اشاره میشود. اصلاً مسئلهٔ کلمهٔ «خواهر» در میان نیست.[۲۲]
موضوع دوم، که همانند موضوع اول، مانعی برای بازسازی درست تاریخ ایلام بوده، کتیبهای از شیلخک اینشوشینک است که در آن، گروهی از شاهان پیشین خود را نام میبرد که معبدی متعلق به اینشوشینک را بازسازی کرده بودند. اکثریت مورخان گمان کردهاند که شیلخک اینشوشینک در این کتیبه، شاهان پیشین خود را بر حسب ترتیب زمانی ذکر میکند و میتوان این فهرست را با وارد کردن نام شاهانی که به آنها اشارهنشده، کامل کرد. اگرچه نام پادشاهان اولیه، عموماً در ابتدای فهرست آمده و در انتها به پادشاهان جدیدتر اشارهشده، درون هر گروه ترتیب چینش شاهان با منابع دیگر تعارض دارد. ترتیب زمانی بهمخورده، چون چینش شاهان بر مبنای نسب است؛ گاهی، در ابتدا شاخهٔ مستقیم آوردهشده سپس شاخههای عرضی، اما گاه شاخههای عرضی، بدون توجه به ترتیب زمانی، بر شاخهٔ مستقیم مقدم شدهاست. ترتیب شاهان دورهٔ سوکل مخها به این صورت است: «اپرتی (ابارات)، شیلخخه، سیروک توخ، سیوه پلر خوپاک، کوک گیرمش، اته خوشو، تمتیخلکی، و کوک نشو». در اینجا ترتیب اپرتی، شیلخخه، سیروک توخ، سیوه پلر خوپاک در شاخهٔ مستقیم صحیح است (رابطهٔ پدر پسری دارند). اما دو شاه بعدی یعنی کوک گیرمش و اته خوشو، از نظر ترتیب زمانی در جای درست نیستند، زیرا ایشان بین دورهٔ شیلخخه و سیروک توخ حکومت کردند؛ بنابراین کوک کیرماش از یک شاخهٔ عرضی بود و بههمین دلیل در فهرست کتیبهٔ شیلخک اینشوشینک، وی «پسر لانکوکو» نامیده شدهاست. نام لانکوکو در منابع دیگر نیامده و احتمالاً هرگز به حکومت نرسیدهاست. احتمال دارد که وی برادر یکی از سوکل مخها بودهاست که وقتی درگذشت، وارث مستقیم نداشت یا وارث او برای سلطنت، بسیار جوان بود و بهاین دلیل، پسر برادر او یعنی پسر لانکوکو به حکومت رسید. دلایل بیشتر، از کتیبههای برخی از کارمندان رده بالایی بهدست میآید که بعد از خدمت در دستگاه ایدادو دوم، دهمین پادشاه سیماشکی، به کوک کیرماش خدمت کردند؛ بنابراین، او آنگونه که درگذشته به نادرست پنداشته میشد، نمیتوانسته در قرن پانزدهم پیش از میلاد حکومت کردهباشد. تمتی خلکی و کوک نشور آخرین شاهان شناختهشدهٔ سوکل مخها، احتمالاً از شاخهٔ مستقیم بودند.[۲۲]
سرانجام، موضوع سوم این بود که مورخان گمان میکردند، کتیبهای از اته خوشو نشان میدهد که زمان حکومت اپرتی، شیلخخه و اته خوشو همزمان بوده و نخستین حکومت سه نفرهٔ سلسله را تشکیل دادهاند. در واقع بر اساس مدارک مختلفی، به ویژه مهرهای استوانهای خدمتگزاران این پادشاهان، میتوان نشان داد که بین شیلخخه و اته خوشو، شش سوکل مخ اعمال قدرت کردهاند: «پالا ایشن، کوک کیرماش، کوک سنیت، تم سنیت، کوک نخونته و کوک نشور اول». این گروه در قرن بیستم پیش از میلاد سلطنت کردند، اما بسیاری از پژوهشگران، مانند والتر هینتس و هاید ماری کخ، حکومت ایشان را در قرن شانزدهم پیش از میلاد میدانند.[۲۲]
با توجه به اصلاح شدن تفاسیر مربوط به این سه مورد، امروزه میتوان تاریخ سلسلهٔ اپرتی را بهطور منسجم، اگرچه ناکامل، نوشت. پادشاهان سیماشکی که جانشین کینداتو شدند، بعد از سقوط امپراتوری اور در شوش مستقر شدند. پادشاهان سیماشکی، ایدادو اول و تن روخوراتر دوم (که با مکوبی، دختر بیلالاما پادشاه اشنونا در میانرودان ازدواج کرد) معابدی را در شوش ساخته یا تجدید بنا کردهاند. اما اپرتی دوم اگرچه در فهرست شاهان شوش نهمین شاه سیماشکی نامیده شدهاست، بنیانگذار سلسلهای جدید بود که مورخان امروزی آن را سلسلهٔ اپرتیها مینامند. جای تعجب است که اولین شاهان اپرتی، همزمان با آخرین شاهان سیماشکی (یعنی ایدادو دوم، ایدادو نپیر، و احتمالاً ایدادو تمتی) حکومت میکردند. اپرتی، اولین شاه سلسلهاش، حداقل در بخشی از عمرش با گروهی از شاهان سوکل مخ، همزمان بود. دومین شاه اپرتی، شیلخخه، در دو سند از دورهٔ اته-خوشو ذکر شدهاست؛ اته خوشو با سومو ابوم (۱۸۹۴ تا ۱۸۸۱) نخستین شاه سلسلهٔ اول بابل، همزمان بود.[۲۲]
دو ویژگی در سلسلهٔ سوکل مخها قابل توجه است: یکی طول حکومت ایشان و دوم، تمایل روزافزون خاندان سلطنتی به فرهنگ سامی. با ملحق کردن سوزیانا به امپراتوری ایلام، سوکل مخها باعث شدند که شوش همچنان مرکزی مهم بماند. این فرایند در چند حوزه مشهود است. برای مثال، ایلامیها زبان خود را بر مردم شوش تحمیل نکردند؛ اکثریت غالب اسناد این دوره که از حفاریهای شوش بهدستآمده، بهزبان اکدی هستند؛ بیشتر آنها اسناد حقوقی یا اقتصادی مربوط به زندگی روزمره بوده و نام سوکل مخ یا سوکل در آنها ذکر شدهاست.[۲۲]
همچون زبان، مردم شوش مجمع خدایان (پانتئون) شوشی-میانرودانی خود را نیز حفظ کردند که در رأس آن، اینشوشینک، خدای حامی این شهر قرار داشت. خدایان اصیل ایلامی نادر بودند. نهایتاً این توجه به فرهنگ سامی، یا غربیشدن، در القاب مشاهده میشود. بهعبارت دیگر، عناوین شاهی نیز تمایل سوکل مخها را به فرهنگ سامی نشان میدهد. عنوان «شاه انشان و شوش» که لقب اپرتی، بنیانگذار سلسلهٔ سوکل مخها، بود، بهزودی کنار گذاشته شد و عناوینی استفاده شد که به کارگزاران میانرودانی منصوب شده در شوش یا ایلام در دوران امپراتوری سوم اور متعلق بود. قدرت عالی در دست سوکل مخ بود. گاهی فرمانروا بخشی از قدرت را به فرزندان خود محول میکرد، که در این صورت اگر فرماندار ایالتهای شرقی امپراتوری بودند، لقب «سوکل ایلام و سیماشکی» به ایشان داده میشد و اگر فرماندار سوزیانا میشدند، به «سوکل شوش» ملقب میشدند؛ گاه به این فرماندار «شاه شوش» لقب میدادند؛ بنابراین لازم است تا فرضیهٔ تقسیم قدرت در ایلام را کنار بگذاریم. جانشینی بر تخت شاهی حق پسر ارشد بود، اما یک عنصر مهم به آن اضافه شده بود، مشروعیت، درجهبندی داشت: فرزندان حاصل از ازدواج درونخانوادگی بر فرزندان حاصل از ازدواج با غریبهها تقدم داشتند. فرزندی که از وصلت پادشاه با یک شاهزاده خانم ایلامی، یعنی غریبه (خارج از خانواده)، بهدنیا میآمد، مشروع بود. اما فرزندی که از وصلت پادشاه با خواهر خودش به دنیا میآمد، مشروعیت بالاتری داشت؛ بنابراین، پسر ارشد که از ازدواج شاه با یک شاهزاده خانم خارج از خانواده (ازدواج برون همسری) به دنیا آمده، میبایست تاج و تخت را به برادر کوچکتری که از ازدواج بعدی شاه با خواهرش (ازدواج درونهمسری) بهدنیا میآمد، واگذار میکرد. پسری که از ازدواج شاه با دخترش بهدنیا میآمد، بالاترین درجهٔ مشروعیت را داشت. این مورد چند قرن بعد برای خوتلوتوش اینشوشیناک پیشآمد، که به نظر میرسد پسر شوتروک نهونته یکم از دخترش نخونته اوتو بود. در شرایطی که پادشاه وارث مذکر نداشت یا وارث او برای حکومت کردن خیلی جوان بود، قدرت به شاخهٔ عرضی میرسید، مانند کشورهای دیگر.[۲۲]
لازم نبود که «سوکل ایلام و انشان» و «سوکل شوش» با مقام عالی سوکل مخ پیوند خانوادگی داشته باشد. اما گاه پیش میآمد که شاه به دلایل عملی (فایده، مصلحت) فرزندان خود را در قدرت شریک میکرد. این احتمال وجود دارد که همانند دورهٔ هخامنشی، دربار به هنگام تابستان به علت گرمای شدید، شوش را ترک میکرد و در فلات که معتدلتر بود، پناه میگرفت. پس احتیاط حکم میکند که فرد مورد اعتمادی را برای اداره سرزمینهای پست منصوب کنند.[۲۲]
ایلام میانه[ویرایش]
در دورهٔ ایلام میانه، شاهان ایلامی سریعاً راه خود را از دورهٔ قبل جدا کردند. در واقع ویژگی این دوره، «ایلامی شدن» سوزیانا است (برخلاف «سامی شدن» در دورهٔ قبل). شاهان این دوره، عنوان سوکل مخ یا سوکل را رها کردند و عنوان قدیمی «شاه انشان و شوش» را برگزیدند (در کتیبههای اکدی بهصورت «شاه شوش وانشان»). زبان اکدی در زمان اولین خانوادهٔ حاکمان ایلامی میانه، یعنی کیدینوها، هنوز استفاده میشد، ولی در کتیبههای دو دودمان بعدی، ایگه هلکیها و شوتروکیها، بهندرت دیده میشود.
درخشانترین دوره حاکمیت ایلامیها از نظر هنر و معماری، دوره میانی است که در آن آثار معماری ارزشمندی ایجاد گردیده که اغلب معابد هستند. ایلامیها هم مانند اقوام باستانی دیگر به مذهب و پرستش خدایان متعدد اهمیت میدادهاند و موید این مطلب کشف معابد، گورها و نقوش برجسته در نقاط استقرار آنهاست. یکی از آثار قابل تأمل و مهم آنها زیگورات چغازنبیل است.
در این دوره مجمع خدایان ایلامی بر سوزیانا تحمیل شد و با ساخت مجموعهٔ سیاسی-دینی چغازنبیل، به اوج قدرت خود رسید.[۲۲]
زیگورات چغازنبیل کهنترین اثر ایرانی است که دارای ابعاد و خصوصیات خیرهکننده است و با اهرام مصر برابری میکند. این بنای عظیم به صورت هرم مطبق یا پله پله ساخته شدهاست.[۲۳]
در حدود ۱٬۲۴۴ تا ۱٬۲۰۸ پیش از میلاد، درگیریهای بین ایلام و امپراتوری آشور افزایش پیدا میکند. توکولتی نینورتای یکم پادشاه آشور به کوههای شمال ایلام حمله میکند. در همین دوره و در زمان پادشاهی کیدین خوران (Kidin-Ḵutran) ایلام به بابل حمله میکند.[۱۲]
در حدود ۱۱۷۱ پیش از میلاد، کویترناهونته شاه ایلام به بابل حمله کرده و آن سرزمین را فتح میکند.[۱۲]
در حدود ۱٬۱۰۰ تا ۷۷۰ پیش از میلاد، اتحاد ایلام و بابل علیه آشور صورت میپذیرد.[۱۲]
دودمان کیدینوها[ویرایش]
بهکار بردن واژهٔ دودمان برای کیدینوها شاید نادرست باشد، زیرا هنوز هیچ نشانهای از رابطهٔ پدر فرزندی بین پنج حاکمی که یکی پس از دیگری به حکومت رسیدند، در دست نیست: کیدینو، اینشوشینک سونکیر نپی پیر، تنروخوراتر دوم، شالا، و تپتی اهر. مدارک شوش و هفت تپه، کبناک باستان، نشان میدهند که بین دورهٔ سوکل مخ و دورهٔ ایلامی میانی انقطاعی وجود دارد. نخستین نشانهٔ انقطاع، انتخاب لقب بود. کیدینو و تپتی اهر خود را «شاه شوش و انزان» نامیدند و به این شکل خود را به سنتی کهن متصل کردند. لقب دیگر آن دو، «خدمتگزار کیرواشیر» خدایی ایلامی است، بدین گونه مجمع خدایان فلات ایران را در سوزیانا رواج دادند. اما مانند دورهٔ قبل، آنان همچنان زبان اکدی را در تمام کتیبههای خود استفاده کردند.[۲۲]
دودمان ایگه هلکی[ویرایش]
تا همین اواخر، به نظر میرسید که دودمان ایگه هلکی یکی از شناختهشدهترین دودمانها در تاریخ ایلام است. مورخان گمان میکردند که بهدنبال حملهٔ یکی از شاهان کاسی به نام کوریگلزو دوم (۱۳۳۲ تا ۱۳۰۸ پیش از میلاد) علیهٔ شاه ایلامی به نام هورپتیلا ایگه هلکی در حدود سال ۱۳۲۰ پیش از میلاد، قدرت را به دست گرفت؛ سپس حکومت وی به شش جانشینش منتقل شد، که معروفترین ایشان اونتاش ناپیریشا است که در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد، زیگورات معروف چغازنبیل را ساخت. این دوره با کیدین هوتران سوم خاتمه یافت که وی با بهدست آوردن دو پیروزی در مقابل انلیل ندین شومی (۱۲۲۴ پیش از میلاد) و ادد شوما آیدین (۱۲۲۲ تا ۱۲۱۷ پیش از میلاد) به عظمت و شکوه کاسیها پایان داد. ترکیب اطلاعات بدستآمده از یک نامه که اینک در موزه خاور نزدیک برلین نگهداری میشود و دو قطعه از یک مجسمهٔ بازکشفشده در موزه لوور، موجب تجدید نظر کامل در این تصور گردید. نامهٔ موجود در برلین، یک متن بابلی جدید است که به زبان اکدی نوشتهشدهاست، ولی به روی تکههای مجسمه، کتیبهای بهزبان ایلامی هست. فرستندهٔ نامه یک شاه ایلامیست که نام او روی متن از بینرفته اما به احتمال قوی، شوتروک ناهونته یکم است؛ نویسنده ادعا میکند که حکومت بابل حق اوست. نام مخاطب نامه هم از بین رفتهاست. شاه ایلامی برای اثبات ادعایش بر حکومت بابل، نام تمام شاهان ایلامی را که با شاهدختان کاسی ازدواج کرده بودند، به علاوهٔ فرزندان حاصل از این ازدواجها، ذکر میکند. برای نمونه، جانشین بلافصل ایگه هلکی، پهیر ایشن یکم، با خواهر یا دختر بزرگ کوریگالزو اول ازدواج کرد؛[۲۴] پایان حکومت کوریگالزو اول، سال ۱۳۷۴ پیش از میلاد بودهاست، پس معلوم میشود که سلسلهٔ ایگه هلکی تقریباً یک قرن از آنچه پیشتر تصور میشد قدیمیتر بودهاست. بهعلاوه، دو شاه که پیشتر ناشناخته بودند در این متن ذکر شدهاند: یکی، کیدین هوتران دوم، پسر اونتاش ناپیریشا (این شخص نمیتواند همان کیدین هوترانی باشد که با کاسیها جنگید)، دوم، پسر وی نپیریشه اونتش. چون قطعات مجسمهٔ موزهٔ لوور به کیدین هوتران دیگری که پسر پهیر ایشن بوده منسوب است، حتماً سه پادشاه به این نام در سلسلهٔ ایگه هلکیها وجود داشتهاست: کیدین هوتران اول (ازدواج کرده با دختر شاهزاده [ناخوانا] دانیاش)،[۲۴] پسر پهیر ایشن؛ کیدین هوتران دوم، پسر اونتاش نپیریشه و کیدین هوتران سوم که پدرش معلوم نیست؛ بنابراین تعداد پادشاهانی که در این دوره به قدرت رسیدند، از هفت به ده نفر افزایش یافت، و هنوز معلوم نیست که فهرست کامل باشد. در واقع، نخستین توصیف بهجامانده دربارهٔ این سلسله در یکی از کتیبههای شیلهک اینشوشینک از دودمان شوتروکی است؛ وی در آن کتیبه، شماری از شاهان قبلی را نام میبرد که معبدی از اینشوشینک را بازسازی کرده بودند. در نامهٔ برلین هم فقط به شاهانی که با شاهدختهای کاسی ازدواج کرده بودند یا فرزندان ایشان اشاره شدهاست. شاهی که در این دو گروه نباشد، گمنام میماند. سرانجام، اکنون میتوان تأیید کرد که هورپتیلا، شاه ایلام نبود بلکه شاه سرزمینی بهنام الامات بود.[۲۲]
ویژگی اصلی این سلسله، «ایلامی کردن» سوزیانا است؛ مجتمع دینی چغازنبیل، (دوراونتاش باستان)، گواهی بر این سیاست است، که در زمان کیدینوها آغاز شده بود. در حالی که اپرتیها، عناوین، خدایان و زبان خود را از شوشیها اقتباس کردهبودند، ایگه هلکیها بر جنبهٔ ایلامی سوزیانا تأکید کردند. ازاینرو، اسناد نوشتهشده بهزبان اکدی از زمان حکومت ایگه هلکیها بسیار نادر است و غالب این نوشتههای اکدی، لعن و نفرین کسانیست که آثار یادبودی ایشان را خراب کنند، گویی که این ویرانگری تنها از میانرودیها برمیآید.[۲۲]
دومین ویژگی این دودمان، احیای عنوان قدیمی «پادشاه شوش و انشان» بود. ویژگی دیگر و مهمترین آنها، حضور قدرتمند خدایان فلات ایران در سوزیانا بود. برای نمونه، دیدگاه اونتاش ناپیریشا در چغازنبیل روشنگر است؛ در آغاز، شاه، زیگوراتی کوچک در داخل محوطهای به مساحت ۱۰۵ متر مربع ساخت که به دور این محوطه، معبدهایی ساخته شده بود. این زیگورات ابتدایی ضرورتاً به اینشوشیناک، خدای حامی شوش و سوزیانا تقدیم شده بود. اما، شاه بهزودی نظر خود را تغییر داد و تصمیم گرفت زیگورات بزرگی بسازد. زیگورات کوچک خراب شد و ساختمانهایی که محوطهٔ مربعشکل را احاطه کرده بودند، در طبقهٔ اول بنای جدید ادغام شدند. بنای جدید پنج طبقه داشت و مساحت هر طبقه از مساحت طبقهٔ زیرینش کمتر بود. لازم به تأکید است که ساختمان جدید، مشترکاً به ناپیریشا، خدای اصلی انشان و اینشوشیناک وقف گردید. اینشوشیناک همواره بعد از ناپیریشا و در مقام دوم ذکر میشود؛ حتی وقتی کریریشا، همسر ناپیریشا حضور داشت، اینشوشیناک در مقام سوم میآمد. بدین ترتیب، تقدم جزء ایلامی بر جزء شوشی در ترتیب خدایان نیز منعکس گردید. اما موقعیت حتی پیچیدهتر از این بود. در داخل سه دیوار متحدالمرکز چغازنبیل، معابدی برای خدایان مختلف پانتئون جدید شوشی-ایلامی ساخته شده بود و بهنظر میرسد که تمامی خدایان اصلی کنفدراسیون ایلامی حضور داشتند. برای مثال، پینیکر، هومبان، کیرمشیر و ناهونته، احتمالاً متعلق به مجمع خدایان اوان بودند؛ در صورتیکه روهوراتر و هیشمتیک، خاستگاه سیماشکی داشتند. از بین خدایان انشان، میتوان به زوج ناپیریشا و کریریشا، به علاوه کیلخ شوپیر و منزت اشاره کرد. خدایان دیگر شوشی- میانرودانی، مانند اینشوشیناک، ایشمکرب، نبو، شمش و ادد، بین قدرت ایلام و شوش تعادل برقرار میکردند.[۲۲]
تأسیس شهر دوراونتاش و زیگورات چغازنبیل بدون هیچ سابقهای، بیشتر ماهیتی سیاسی داشت تا دینی، زیرا نشان میدهد که کنفدراسیون کهن ایلامی از نظر فرهنگی و سیاسی بر سوزیانا مسلط شدهاست. عجیب است که این مجتمع عظیم بهسرعت متروکه شد. هیچ پادشاه دیگری به جز اونتاش ناپیریشا کتیبهای به نام خود در آنجا باقی نگذاشت و شوتروک نهونته گزارش میکند که کتیبههایی را از دوراونتاش به شوش بردهاست. دربارهٔ دو جانشین بلافصل اونتاش ناپیریشا، یعنی کیدین هوتران دوم و نپیریشه اونتش اطلاعی در دست نیست. لشکرکشیهای آخرین شاه این سلسله، کیدین هوتران سوم، علیه پادشاهان کاسی بابل، انلیل ندین شومی و ادد شوما ادینا، دلالت میکنند که روابط خوب این دو خانوادهٔ سلطنتی، بهسرعت از بین رفته بود (زمانی بین این دو خانواده روابط حسنه وجود داشت).[۲۲]
دودمان شوتروکی[ویرایش]
در زمان شوتروکیها، شوش، بزرگی خود را که تا حدی با ساخت چغازنبیل تحتالشعاع قرار گرفته بود، دوباره بهدستآورد و تمام جلال و شکوه تمدن ایلامی دوباره آشکار شد. ثروتهای شوتروک ناهونته یکم و سه پسر و جانشین او به این نسل جدید «شاهان انشان و شوش» امکان داد تا به کرات علیهٔ شاهان کاسی میانرودان لشکرکشی کنند و امپراتوری ایلام و بهویژه شوش را با معابدی که بهشکل باشکوهی بازسازی شدهبودند، تزئین نمایند. سه جانشین شوتروک نهونته عبارت بودند از کوتیر نهونته دوم، شیلهک اینشوشینک و هوتلوتوش اینشوشینک.[۲۲]
شوتروک نهونته، پسر هلوتوش اینشوشینک، چندین بار علیهٔ میانرودان لشکرکشی کرد و از آنجا غنائمی آورد که بر روی آنها نامش را نوشتهاست. اطلاعات بدستآمده از یک نامه که اینک در موزه خاور نزدیک برلین نگهداری میشود، مشخص میکند که شوتروک نخونته بر بابل ادعای سروری داشت و شاید این جنگها بعد از انکار بابلیها رخ داد. بهاین ترتیب، میدانیم که او به اکد، بابل، و اشنونا حمله کرد و مجسمههای منیشتوشو را از اشنونا به غنیمت گرفت. همین شاه ایلامی بود که اسناد مشهوری مانند قانون حمورابی و ستون نارامسین را بهعنوان غنیمت به شوش آورد. در سال ۱۱۵۸ پیش از میلاد، او شاه کاسی، زبابا شوما ایدینا را کُشت و پسر ارشد خود کوتیر نهونته را بر تخت سلطنت بابل نشاند. وقتی شوتروک نهونته درگذشت، کوتیر نهونته جانشین او شد و سیاست وی را در میانرودان ادامه داد و با معزول کردن انلیل ندین اخی (۱۱۵۷ تا ۱۱۵۵ پیش از میلاد) سلسلهٔ طولانی کاسیها را پایان داد. او فقط برای مدت کوتاهی سلطنت کرد و سپس برادرش شلیهک اینشوشینک جانشین او شد. شیلهک اینشوشینک کتیبههای زیادی از خود بهزبان ایلامی بر جای گذاشتهاست که از یکسو، لشکرکشیهای متعدد او را به میانرودان ثبت کردهاند و از سوی دیگر، معابدی را که او ساخته یا بازسازی کرده و به خدایان تقدیم کرده بود را مشخص میکنند. برای مثال، در کتیبهای ذکر میکند که بیست معبد «دارای باغ» را در شوش و ایلام تقدیم خدایان کردهاست.[۲۲]
آخرین پادشاه این دودمان، هوتلوتوش اینشوشینک، گاه خود را «پسر کوتیر نهونته و شلیهک اینشوشینک» نامیده و گاه خود را «پسر شوتروک نهونته، و کوتیر نهونته، و شلیهک اینشوشینک» مینامد؛ وی احتمالاً پسر شوتروک نهونته از دخترش نهونته اوتو بود، که ظاهراً نمونهٔ دیگری از ازدواج با محارم در داخل خاندان سلطنتی ایلام است. هوتلوتوش اینشوشینک بهاندازهٔ شاهان قبلیاش باکفایت نبود و برای مدت کوتاهی، نبوکدنصر یکم شوش را از وی گرفت. وی در انشان پناه گرفت، در آنجا معبدی را ساخت یا بازسازی کرد و سپس به شوش بازگشت، و احتمالاً در آنجا برادرش شیلهنیا امرو لگمر جانشین وی شد. با این پادشاه، قدرت ایلام برای مدت طولانی از صحنهٔ سیاسی محو شد.[۲۲]
ایلام نو[ویرایش]
ویژگی اصلی و متمایزکنندهٔ دوره ایلامی نو، ورود انبوه ایرانیان به فلات ایران بود، که در نتیجه، آنچه از امپراتوری سابق ایلام برجای مانده بود، باز هم کوچکتر شد. هر چند این مهاجمان در متون ایلامی دیر ظاهر میشوند، اما حضور ایشان بر اساس منابع آشوری مسلم است. در منابع آشوری دو گروه از مادها متمایز شدهاند: «مادهای قدرتمند» و «مادهای دور» یا «مادهایی که در کنار کوه بیکنی، کوهستان سنگ لاجورد، زندگی میکنند». گروه اول که منطقهٔ اطراف هگمتانه (همدان امروزی) را اشغال کرده بود، بهدلیل برخوردهای مکرر و غالباً ستیزهجویانه با آشوریها بهخوبی شناخته شدهاست؛ اما گروه دوم، شامل تمام قبایلی که نواحی میان اطراف تهران امروزی و شرق افغانستان را در دست داشتند، بهخوبی شناخته نشدهاست. هخامنشیان (و به پیروی از ایشان، هرودوت) گروه دوم را به نام ذکر میکنند: «پارتیها، سگرتیها، آریانها، مرگیانها، باکتریها، سغدیها و احتمالاً مردمان همسایه ایشان.» اما در سالنامههای آشوری تمام این قبایل ایرانی (به اشتباه) زیر عنوان کلی «مادهای دوردست» آمدهاند. یکی دانستن کوه بیکنی با دماوند و الوند قابل قبول نیست. یکی دانستن کوه بیکنی با منابع سنگ لاجورد در بدخشان نهتنها با نوشتههای نویسندگان کلاسیک تأیید میشود، بلکه از نظر تاریخی هم منطقی و قابل قبول است، خواه منابع آشوری، ایلامی، یا ایرانی آن را ثبت کردهباشند یا نه. پیشرفت کند مادها و پارسها در فلات، ایلامیها را از انشان به سمت سوزیانا راند، که نزدیک به هزار و پانصد سال دومین مرکز امپراتوری ایشان بود. سرزمین انشان بهتدریج تبدیل به پارس گردید و تنها بعد از آن بود که سوزیانا بهعنوان ایلام شناخته شد. در بیشتر منابع این دوره، بهویژه در منابع میانرودانی، سوزیانا ایلام نامیده میشود. با این حال، شاهان ایلامی نو هنوز خود را «پادشاه انشان و شوش» مینامیدند؛ به جز سه شاه آخر، یعنی اومانونو، شلیهاک اینشوشینک دوم و تپتی هومبان اینشوشینک.[۲۲]
زبان و خط ایلامی[ویرایش]
در ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد وقتی سومریان خطی تصویری به عنوان ابزاری کمکی برای نگاه داری حسابهایشان اختراع کردند، این ابداع به سرعت به همسایگان ایلامی شان رسید؛ زیرا بلافاصله پس از آن اولین لوحههای زبان تصویری ایلام را در شوش میبینیم. این به اصطلاح خط ایلامی آغازین، هم در شروع و هم تا مدتی بعد، مانند سومری، یک خط کاملاً تصویری بود.[۲۵]
گل نوشتههایی ازخط پروتوایلامی در تپه ملیان فارس. تپه سفالی و شغالی پیشوا و شوش. تپه حصار دامغان و درگل نوشتههای باروی تختجمشید یافت شدهاست و اولین خط تصویری جهان میباشد. این خط هماکنون توسط پروفسور یاکوبدال استاد دانشگاه آکسفورد انگلستان درحال خوانش میباشد.
خط آغازین ایلامی احتمالاً حداکثر ۱۵۰ نشانه داشتهاست. از این خط صرفاً تصویری، به تدریج یک خط هجایی به وجود آمد. نشانههای خط هجایی-ترسیمی در مرحلهٔ آخرین خود حدود ۸۰ نشانه بود و معمولاً از بالا به پایین نوشته میشد.[۲۶]
زبان ایلامی در مقایسه با زبان هوریایی، قفقازی و برخی زبانهای دیگر، اصولاً تصریف ندارد. حتی اثری از پایانههای صرفی در آن دیده نمیشود، اما تعداد قابل توجهی ادات واژه بست، پیشوند و میانوند خاص، یا به بیان دقیق تر، وند دارد.
زبان ایلامی در نوع خودش زبانی پیوندی است بدون هرگونه عنصر تصریف. ریشهٔ اسامی و افعال در این زبان تغییر نمیکند.[۲۷]
در زبان ایلامی کهن ساختمان واژههای مرکب را داریم. پدیدهای این چنین در تاریخ خط شرق باستان چیز تازهای نیست.[۲۸]
زبانِ ایلامی، جایگاه خود را پس از ورود اقوام مهاجم نیز نگه داشت و زبان دوم نوشتاری حکومتِ ایران در دورانِ هخامنشی بود.[۲۹][۳۰] در بیشتر سنگ نوشتههای عصرِ هخامنشی ترجمه ایلامی و بابلی نوشتهها نیز آمدهاست.
دین ایلامیان[ویرایش]
اساساً دین ایلامی به گونهای پایدار، فردیت و خصوصیات ویژهای دارد. بخشی از این فردیت در برگیرندهٔ نوعی عبودیت و احترام غیر متعارف به زنانگی ابدی و پرستش مار است که ریشه در جادو دارد؛ مار یک نقشمایهٔ راستین تمدن ایلام است.[۳۱]
ایلامیان مطمئن بودند که همهٔ خدایان یک قدرت اسرارآمیز و فوق طبیعی دارند که به وسیلهٔ کلمهٔ «کیتِن» بیان میشد؛ این کلمه از ایلامی به اکَدی با تغییر شکل به صورت «کیدِنُو» وارد شد.
«کیتن هُومبَن» فره ایزدی خاص فرمانروایان بود، به ویژه وقتی که به رأس هرم خدایان ایلام رسید.[۳۲]
الهههای ایلامی[ویرایش]
در ایلام سه الهه عنوان مادر خدا را داشتهاند. شوش پینیکیر را داشت، که احتمالاً از کوههای قسمت شمال منشأ گرفته بود، کیریریشَ مادر خدایان قسمت کنارهٔ جنوبی خلیج فارس بود، و کوههای شرقی قسمت انشان الههٔ پَرتی را داشتند. اما به مرور زمان ترکیب جدیدی در ترتیب خدایان ایلامی به وجود آمد؛ مادرخدایان، چه پینیکیر و چه کیریریشَ، نه بی درگیری، سرانجام به برتری یک خدای مذکر گردن نهادند. اما این الهههای زن هرگز از گروه خدایان برتر ایلامی حذف نشدند، زیرا در قلب افراد عامی جایگاهی ابدی داشتند.
خدای مذکری که الهههای بزرگ مجبور شدند جای خود را به او بدهند هومبَن بود. در طول هزارهٔ سوم هنوز او در مقام سوم قرار داشت، اما از اواسط هزارهٔ دوم قبل از میلاد در رأس خدایان ایلامی قرار گرفت. هومبَن به عنوان خدای آسمانها، در شوش، او شوهر الههٔ آسمانها بود که ابتدا پینیکیر و بعدها کیریریشَ بهشمار میآمد. در واقع، عنوان همسر بزرگ را داشت؛ که این ازدواج دوم منتج به تولد خدایی به نام هوترَن شد.
از مهمترین خدایان ایلامی میتوان به این شوشینک اشاره کرد که در میان همهٔ خدایان ایلامی عمیقترین نفوذ را بر روحیات ایلامیها داشتهاست. این خدا فرمانروای جهان مردگان بود و الهههای همکار او ایشنیکَرَب و لَگَمَل بودند. در سرتاسر ایلام اعتقاد به زندگی پس از مرگ وجود داشتهاست، روح جدا شده از زمین توسط دو خدای راهنما، ایشنیکَرَب و لَگَمَل پیشواز و به سوی این شوشینک راهنمایی میشد که رأی خود را در مقام «ارزیاب روحها» صادر میکرد.[۳۳]
خدای خورشید ایلامی نَهونتِ نامیده میشد؛ که در اصل نَن هوندِ یعنی خالق روز بود. نَهونتِ خدای مخصوص اجرای قوانین هم بودهاست. خدای ماه احتمالاً نَپیر نامیده میشد و لقب او درخشنده بود و برای ایلامیان بالاتر از همه پدر یتیمان محسوب میشد.
از دیگر خدایان ایلامی؛ سیموت که پیک نیرومند خدایان بود، منزَت که همسر سیموت بود، سَیشوم که حافظ قصر خدایان بود، نَرونتِ که الههٔ پیروزی خوانده میشد، شَزی خدای رودها که در محاکمات به عنوان قاضی آزمونهای سخت به او متوسل میشدند را میتوان ذکر کرد.[۳۴]
کاهنان معابد[ویرایش]
در همهٔ دورهها یک حوزهٔ مذهبی وابسته به معبد بود؛ در پایتخت کاهنان متعددی بودند و کارکنان زیادی داشتند. در رأس این حوزه کاهن اعظم قرار داشت. در نوشتارهای ایلامی عنوان آن را بر اساس ضبط اکدی اش، «پَشیشو رَبو» میتوان یافت؛ کاهنان عادی عنوان ایلامی «شَتِن» را داشتند.[۳۵]
کاهنههای زن ایلامی «مادر روحانی» که «اَماهاشتوک» نامیده میشدند و عالیترین کاهنهٔ ایلام بودند. این کاهنه باید همسر برادرش یعنی میهن سالار (سُوَکَل- مَخ) بود. از این رو، برای رسیدن به پادشاهی، نامزد این مقام، بایستی حامل خون پادشاهی از طرف پدر و مادر هر دو بوده باشد که حتی مادر اهمیت بیشتری داشتهاست.[۳۶]
مراسم مذهبی[ویرایش]
مهمترین مراسم مذهبی در ایلام، جشنواره «الههٔ نگهبان پایتخت» بودهاست. از زمانهای قدیم در شوش آکروپولیسی وجود داشتهاست که دارای حریم مقدسی مشتمل بر معابد خدایان مختلف بوده که معبد این-شوشینک معبد برجستهٔ آن بودهاست. «الههٔ نگهبان پایتخت» احتمالاً به پنیکیر اطلاق میشدهاست و شاید بعدها به کیریریشَ هم اطلاق میشدهاست.
جشنواره «مادر اعظم» در ماه جدید، نزدیک به شروع، فصل پاییز که در واقع آغاز سال هم بود، برگزار میشد. در باغهای مقدس الهه، قوچهای اختهٔ پرورش یافته طی مراسم مذهبی که به نام «گوشون» معروف بود، قربانی میشدند. از آنجا که این جشنواره «روز قربانی جاری» نامیده میشد، جریان خون قربانی اهمیت ویژهای داشت. حسابهای درباری سلطنتی روشن میکند که این جشنواره تزکیه فقط در حریم مقدس صورت نمیگرفت، بلکه در حضور شاه و ملکه هم برگزار میشد. حیوانات لازم برای قربانی از میان رمههای سلطنتی در اوایل سپتامبر انتخاب میشد و پس از جدا کردن، هر مورد توسط منشیان مسئول به طریقهٔ مناسب رسمی ثبت میشد.
جشنواره «تُوگَه» هم به خدای سیموت (شیموت) تخصیص یافته بود. برای این جشنواره، گاو نری را قربانی میکردند. این جشنواره سالی یک بار و در نیمهٔ ماه مه برگزار میشد.[۳۷]
معابد مذهبی[ویرایش]
اعمال منظم نیایشی ایلامیان — جدا از سفرهای زیارتیشان — در معابد و زیارتگاههایی صورت میگرفت که مهمترین معبد شناخته شده چغازنبیل است. در میان حصارهای داخلی و خارجی این معبد میتوان باقی ماندههای سه معبد دیگر را مشاهده کرد. در قسمت چپ داخلی، بلافاصله پس از دروازهٔ شمالی دیوار درونی، معبد هُومبَن قرار دارد؛ در وسط و در سمت راست شکل، جایگاهی قرار دارد که به دو خدا هیشمیتیک و روهورَتِر (اعضای پرستش گاه در کوههای انشان) اختصاص دارد. در گوشهٔ شرقی صحن مقدس مکانی که سیَنکوک نامیده میشود معبدی است که به گروهی از خدایان تعلق داشته که شامل چهار جفت خدا تحت عنوان نَپرَتِب بودهاند؛ نَپ واژهٔ ایلامی به معنای خدا است و رَتِپ در حالت جمع به معنای روزی دهنده است؛ به این ترتیب نَپرَتِب به معنای خدایان روزی دهنده — شاید خدایان مؤنث — بودهاند.[۳۸] از دیگر معابد ایلامیان میتوان به معبد و پرستشگاه سُوهسیپا و پرستشگاههای بِلتیا و ایشنی کاراب (ایشنیکَرَب) اشاره نمود.[۳۹]
جالبترین ویژگی معابد ایلامی وجود سه شاخ بزرگ است که در هر طرف دیوارهای معبد نصب میشد. سنگ نبشتههای ایلامی میانه ثابت میکند که این شاخها اِ-اول جزء مهمی از هر معبد را میساختند، چون نماد الوهیت بود.[۴۰]
ایلامیان و سومریها[ویرایش]
در سال ۲۲۸۰ پیش از میلاد ایلامیان که در اوج قدرت خود بودند، اور پایتخت سومریان را اشغال و غارت و خدای ویژه آن را به اسارت بردند. سومر مستعمره و خراجگذار ایلام شد و در پایان در ۲۱۱۵ ق. م در دوره فرمانروایی ریم-سین یکم دولت مشترک سومری – اکدی را به طرزی نابود کردند که ملت سومر هیچگاه نتوانست از خرابههای تاریخ سر برآورد. مشیرالدوله پیرنیا در این باره مینویسد:
دِمورگان و سایر نویسندگان فرانسوی بهاین عقیدهاند که غلبه ایلامیان بر سومریها و مردمان بنی سام نتایج تاریخی زیادی دربرداشته، توضیح اینکه ایلامیان به قدری با خشونت و بقسمی وحشیانه با ملل مغلوبه رفتار کردهاند، که آنها از ترس جان از مساکن و اوطان خود فرار کرده، هرکدام به طرفی رفتهاند؛ بنابراین عقیده دارند مردمی که ربّالنوع آسور را پرستش میکردند، بطرف قسمت وسطای رود دجله و کوهستانهای مجاور آن رفته شالوده دولت آسور را نهادند. مهاجرت ابراهیم با طایفه خود به فلسطین و بالاخره هجوم هیکسوسهایِ سامینژاد به مصر و تأسیس سلسلهای از فراعنه در آن مملکت نیز از نتایج غلبه ایلامیان بر ملل سامینژاد بود. اما کینگ باین عقیدهاست، که غلبه ایلامیان در ممالک غربی دوام نیافته، زیرا ایلامیان، چون استعداد اداره کردن مملکتی را نداشتند و غلبه آنها بیشتر به تاخت و تاز شبیه بود، نتوانستند ممالک مسخره را حفظ کنند.
فهرست پادشاهان ایلام[ویرایش]
قلمرو فرمانروایی ایلامیان[ویرایش]

پادشاهی ایلام در اوج قدرت خود توانستهبود حتی بر بخشهای مهمی از میانرودان (بینالنهرین) هم چیرگی یابد، اما محدوده قدرت مرکزی ایلام شامل سراسر سرزمین ایران نمیشدهاست. این پادشاهی اتحادی بوده که ایلها و طوایف منطقه را دربر میگرفته، اما چنین یکپارچگی میتواند به معنی امپراتوری نباشد. هرگاه ایلامیان قدرت داشتند، نقش مهمی در درگیریهای سیاسی میانرودان بازی کرده و حتی بر بخشهایی از آن سرزمین ولو در زمان کوتاهی فرمان راندهاند. آنها در حدود سال ۱۹۰۰ پیش از میلاد میانرودان را به تصرف خود درآوردند و حکومت سومری را برای همیشه از صحنه تاریخ بیرون کردند. اما بهطور کلی بیشتر زیر نفوذ و خراجگزار اقوام سامی و سومری میانرودان بودند.
گیرشمن و بسیاری از تاریخدانان دیگر محل کنونی شهر مسجد سلیمان را پایتخت هخامنشیان میدانند.[۴۲]
آثار تمدنی ایلامیان که در انشان و در شوش یافته شده نشانی از تمدن شهری بزرگی در آن دوران بودهاست. تمدن ایلامیان از راه دریایی و بلوچستان با تمدن پیرامون رود سند در هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط میشدهاست.
نابودی تمدن ایلام[ویرایش]
در سال ۶۴۰ ق.م. آشور بانیپال پادشاه نیرومند آشور، ایلام را تصرف و مردم ایلام را کشتار و دولت ایلام را نابود کرد. تمدن دیرینه ایلام، پس از هزاران سال مقاومت در برابر اقوام نیرومندی چون سومریها، اَکَدیها، بابلیها و آشوریها از دشمن خود آشور شکست خورد و از صفحه روزگار ناپدید گردید. کتیبه آشور بانیپال دربارهٔ فتح و نابودی ایلام چنین میگوید:[۴۳]
تمام خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را با توبره به آشور کشیدم، و در مدت یک ماه و یک روز کشور ایلام را با همه پهنای آن، جاروب کردم. من این کشور را از چارپایان و گوسپند، و نیز از نغمههای موسیقی بیبهره ساختم و به درندگان، ماران، جانوران و آهوان رخصت دادم که آن را فرو گیرند.
آثار برجا مانده[ویرایش]

زیگورات چغازنبیل[ویرایش]
چغازنبیل که در ۱۹۷۹ در فهرست میراث جهانی یونسکو جای گرفت در استان خوزستان ایران، جنوب شرقی شهر باستانی شوش جای گرفتهاست. ساخت آن در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد و توسط اونتاش ناپیریشا برای ستایش ایزد اینشوشیناک نگهبان شوش انجام شدهاست. این بنا در حملهٔ آشوربانیپال به همراه تمدن ایلامی نابود شد و پس از آن زیر خاک از دیدهها ناپدید گردیده بود تا دوران کنونی که توسط رومن گیرشمن ایلامشناس فرانسوی خاکبرداری گردید.[۴۴]
ساختار حکومت ایلام[ویرایش]
عنصر اساسی نظام حکومتی ایلام، درهمتنیدگی آن با فرهٔ ایزدی بود.[۴۵] به این فره، در تمدن ایلامی کیتِن گفته میشد که طلسمی جادویی، فرهٔ ایزدی، قدرت محافظ و همچنین قدرت مجازاتگر بود. پادشاهان ایلام قدرت خود را بر پایهٔ محافظت جادویی کیتن استوار میکردند و خود را در برابر رعیت، کارگزار زمینی کیتن الهی میدانستند.[۴۶] کسی که به آن تعدی میکرد، زندگی خود را میباخت، مطرود میشد و میبایست بمیرد.[۴۷] البته باید توجه داشت که همهٔ خدایان ایلامی چنین کیتنی داشتند ولی کیتن هومبان لااقل از زمانی که این خدا به سروری خدایان ایلامی رسید، فرهٔ خاص فرمانروا به حساب میآمد. کیتنِ ایزد هومبان، مخصوص پاسداری ایزدی از شاه ایلام بود و قلمرو حکومت شاه، قلمرو مشترک او با ایزدان بود. برای نمونه، در سندی قضایی دربارهٔ مجازات، آمدهاست: «او باید وارد آب شود، ایزد [رودخانه] شازی، جمجمهٔ او را در گرداب خود تکهتکه کند! دبوس ایزد و شاه بر سر او کوفته شود! از قلمروی ایزد و شاه رانده شود!»[۴۸] در دادگاههای حقوقی ایلام نیز شهادتدادن با ادای سوگند به شاه و ایزدان انجام میشد و اگر کسی شهادت دروغ میداد، ولو اینکه تنها به شاه سوگند خورده باشد، کشته میشد؛ بنابراین تخطی از تعهدی که سوگند به فرمانروا ضامن آن بود، نهتنها باعث مجازاتهای دنیوی میشد، بلکه عواقب مذهبی سختی نیز در پی داشت و نشانگر این نکته است که در دورهٔ ایلامی، شاهان خود را جانشین و خادم ایزدان بر روی زمین میدانستند و هرگونه مخالفت با خود، مخالفت با خدایان تلقی میشد و مجازات یکسانی داشت.[۴۹]
بنیانگذار دودمان اَپَرتی که در حدود سال ۱۸۵۰ پیش از میلاد تشکیل شده بود، با تأکید بسیاری خود را «شاه» مینامید و هرگز خودش را «حاکم» نخواند. اما در لوحی که از سال اول فرمانروایی او بهدستآمده، او خود را «خدا» مینامد. این نخستین و تنها باری است که یک فرمانروای ایلامی به مقام خدایی رسیدهاست. والتر هینتس دراینباره میگوید: «براساس این لوح میتوان نتیجه گرفت که به قدرت رسیدن اپرت باید یک رویداد بیاندازه مهم باشد». البته بزودی این «خودخداانگاری» شاه کنار گذاشته شد و شاهان ایلامی خود را خادم و ابزار دست ایزدان میدانستند که از حمایت خاص آنان برخوردار بودند و هیچگاه خود را همسنگ ایزدان بهشمار نمیآوردند.[۴۹]
شیوهٔ حکومت ایلامیها تا قبل از سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد، حکومتی سه نفره بود. به این صورت که علاوه بر شاه، دو زمامدار مقتدر دیگر که مرئوس شاه محسوب میشوند، در حکومت بر ایلام سهیم بودند. این دو نفر، برادر و پسر شاه بودند که برادر جوانتر شاه نایبالسلطنه بود و پس از شخص شاه، مقام برتر را داشت و پس از او حاکم شوش بود که میبایست پسر شاه باشد.[۵۰] بهعقیدهٔ دیاکونوف، عنوان یا لقب سلطنتی، از پدر به پسر نمیرسید و محتملاً شاهان از میان مقامات عالیرتبهٔ پایینتر برگزیده و انتخاب میشدند؛ به احتمالی، این عالیرتبگان معمولاً از نزدیکترین وابستگان شاهان پیشین بودهاند.[۵۱] اما والتر هینتس معتقد است که نایبالسلطنه، پس از درگذشت شاه بهجای او به تخت مینشست و پس از جلوس، میبایست با بیوهٔ شاه متوفی ازدواج کند و برادر جوانترش نایبالسلطنه میشد. اگر شاه برادر جوانتری نداشت، شاهزادهٔ شوش به مقام نایبالسلطنهٔ ایلام میرسید. اما با جلوس شاه جدید، حاکم شوش در منصب خود باقی میماند و فقط در صورت مرگ او، شاه ایلام میتوانست پسر خود را بهجای وی بگمارد. اگر شاه پسری نداشت، پسر برادر شاه، شاهزادهٔ شوش میشد و اگر او پسر و پسر برادری نداشت، پسر خواهر شاه شاهزادهٔ شوش میشد. البته از سدهٔ دوازدهم پیش از میلاد به بعد، شاه ایلام بهتنهایی و بدون دو مقام دیگر حکومت میکرد. باید توجه داشت که بهارث بردن شاهی، تابع تبار مادری بود و نه پدری. برای نمونه، در دورهٔ ایلام میانه، شیلهاک-اینشوشیناک با مشاهدهٔ اینکه جانشینی نیازمند تبار شاهی از سوی مادر است و از آنجا که خود محتملاً فرزند ملکه نبود، برای مشروعیتبخشی به حکومتش، ابتدا با بیوهٔ برادرش ازدواج کرد و سپس در کتیبههایش فهرست بلندی از نسبشناسی شاهان ایلامی یعنی اجداد احتمالی خودش را نگاشت.[۵۲]
فرانسوا والا در دانشنامهٔ ایرانیکا مینویسد: «جانشینی بر تخت شاهی حق پسر ارشد بود، اما یک عنصر مهم به آن اضافه شده بود: فرزندان حاصل از ازدواج درونخانوادگی بر فرزندان حاصل از ازدواج با غریبهها تقدم داشتند. فرزندی که از وصلت پادشاه با یک شاهزاده خانم ایلامی، یعنی غریبه به دنیا میآمد مشروع بود ولی فرزندی که از وصلت پادشاه با خواهر خودش به دنیا میآمد مشروعیت بالاتری داشت». بنابراین پسر ارشدی که از ازدواج شاه با یک شاهزاده خانم خارج از خانواده به دنیا میآمد، میبایست تاج و تخت را به برادر کوچکتری که از ازدواج بعدی با خواهرش زاده میشد واگذار کند. پسری که از ازدواج شاه با دخترش به دنیا میآمد بالاترین درجهٔ مشروعیت را داشت. برای نمونه، خوتلوتوش اینشوشیناک حاصل ازدواج شوتروک نخونته و دخترش بود.[۲۲]
آگاهی ما از تاریخ ایلام، عمدتاً حاصل بازسازی قطعات ناقص از منابع میانرودان (سومری، اکدی، آشوری و بابلی) است. تاریخ ایلام معمولاً به سه دوره با گسترهٔ بیش از دو هزار سال تقسیم میشود. دورهٔ پیش از نخستین دورهٔ تاریخ ایلام، به نیا-ایلامی مشهور است.
- نیا-ایلامی: حدود ۳۲۰۰ پ. م تا ۲۷۰۰ پ. م (خط نیا-ایلامی در شوش)
- ایلام باستان: حدود ۲۷۰۰ پ. م تا ۱۶۰۰ پ. م (نخستین اسناد تا دودمان اپرتی)
- ایلامی میانه: حدود ۱۵۰۰ پ. م تا ۱۱۰۰ پ. م (دودمان آنزان تا حملهٔ بابلیها به شوش)
- ایلام نو: حدود ۱۱۰۰ پ. م تا ۵۳۹ پ. م (۵۳۹ قبل از میلاد آغاز دورهٔ هخامنشی)
پژوهشگران جدید، تا مدتها ایلام را با سوزیانا یکی میپنداشتند، که سوزیانا مترادف با دشت و کوهپایههای زاگرس سفلی در استان خوزستان امروزی است. اما بهتازگی دو عامل مهم این باور را اصلاح کردهاست. نخست، پژوهشگران دریافتهاند که تل ملیان در استان فارس همان مرکز باستانی پادشاهی انشان بودهاست و دوم اثبات گردید که شوش و ایلام دو مفهوم متمایز بودهاند؛ بهعبارت دیگر، شوش مترادف ایلام نیست. در واقع، در طی تاریخ چند هزار سالهٔ ایلام، مرزهای این سرزمین نه تنها از دورهای به دوره دیگر، بلکه با توجه به دیدگاه کسی که آن را توصیف میکرد، متغیر بود. برای مثال، بر اساس منابع میانرودان میتوان نقشهای نسبتاً دقیق از ایلام در اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد ترسیم کرد؛ ترسیم این نقشه را بهویژه مدیون «جغرافیای سارگن اکدی» هستیم، اثری که در دورهٔ آشوری جدید تدوین شد و دامنهٔ فتوحات سارگن بزرگ در حدود ۲۳۰۰ پیش از میلاد را نشان میدهد. به نظر میرسد که طبق تصور میانرودانیها در اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد، کشور ایلام تمامی فلات ایران را در بر میگرفت، و از میانرودان تا دشت کویر و دشت لوت و از دریای کاسپین تا خلیج فارس گسترده بود.[۱]
اما نفوذ فرهنگ ایلامی در آن دوره بسیار گستردهتر از این مرزهای سیاسی بود و به آسیای مرکزی، افغانستان، پاکستان و سواحل جنوبی خلیج فارس میرسید. باید تأکید کرد که در طی سدههای آخر هزارهٔ سوم، سوزیانا گاهی اوقات از نظر سیاسی به امپراتوریهای میانرودان وابسته بود که مرکز این امپراتوریها ابتدا اکد و سپس اور بود؛ سوزیانا تنها برای مدت کوتاهی عضو کنفدراسیون ایلامی بود. کنفدراسیون ایلامی از چندین پادشاهی تشکیل میشد: پادشاهی اوان (احتمالاً در ناحیهٔ زاگرس)، سیماشکی یا به تلفظ آشوری، شیمشکی (احتمالاً از کرمان تا دریای کاسپین) و انشان (استان امروزی فارس که بهطور طبیعی از ناحیهٔ بوشهر به خلیج فارس دسترسی دارد). باید افزود که کل این تعریف از دیدگاه میانرودانیهاست. برای مردم فلات ایران، یعنی اوانیها و شیمشکیها، ایلام بهمعنی سرزمین انشان بود.[۲]
هنگامی که ایلامیها با مردم سوزیانا متحد شدند و در سال ۲۰۰۴ پیش از میلاد به امپراتوری سوم اور پایان دادند، آنها سوزیانا را به ایلام ضمیمه کردند؛ سپس نهمین شاه سیماشکی در سوزیانا، دودمان اپرتی یا سوکل مخها را تشکیل داد؛ بنابراین، این سلسله ریشه در فلات ایران داشت. مشخص کردن مرزهای شرقی پادشاهی اپارتی مشکل است، اما با کمشدن قدرت ایشان در سدهٔ ۱۸ پیش از میلاد، احتمالاً نفوذ ایشان در شرق هم کاهش یافت. دربارهٔ «پادشاهان انشان و شوش» که در دوران ایلامی میانه (۱۵۰۰ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد) حکومت میکردند، بنا به مدارک موجود، میدانیم که حداقل بر استانهای امروزی خوزستان، جنوب لرستان،فارس و بوشهر اعمال سلطه داشتند. در هزارهٔ اول پیش از میلاد، گسترش اقوامی که به زبانها و لهجههای هندوایرانی سخن میگفتند به داخل فلات ایران، باعث شد که ایلامیها قلمروهای امپراتوری خود را یکی پس از دیگری از دست بدهند و در سوزیانا پناه بگیرند؛ از این پس بود که مرزهای ایلام به سوزیانا محدود گردید. در سالنامههای آشوربانیپال، کتیبههای هخامنشی و کتاب مقدس و کتب جعلی آن به همین سرزمین کوچک اشاره شدهاست.[۳]
با وجود پیشرفتهای جدید، شناخت ما از تاریخ ایلام همچنان بسیار ناقص است. بهدلیل اندک بودن منابع بومی، بازسازی تاریخ ایلام عمدتاً باید بر مبنای متون میانرودان صورت بگیرد. تاکنون بزرگترین قسمت متون ایلامی در حفاریهای شوش بدستآمده، شهری که از بدو پیدایش در حدود ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد، گاه زیر سلطهٔ قدرت ایلام و گاه زیر سلطهٔ میانرودان بودهاست. در حفاریهای قدیمیترین سطوح محوطهٔ شوش، سفالهای قابل توجهی بهدستآمده که مشابه آنها در میانرودان یافت نمیشود. در حالی که در دورهٔ بعدی (سطوح ۲۲ تا ۱۷ در کاوشهایی که «لو برون» انجامداده) مواد باستانشناسی بهدستآمده با مواد میانرودان در دورهٔ اوروک شباهت دارد. از حدود ۳۲۰۰ پیش از میلاد، میتوان تأثیر فلات ایران را در شوش مشاهده کرد؛ زیرا نمونههای مشابه الواح عددی و سپس الواح ایلامی ابتدایی که در شوش پیدا شده، در تعداد کمتر در سایتهای فلات ایران تا نقاط دوردستی چون شهر سوخته در سیستان به دست آمدهاست. خط عیلامی ابتدایی که تمامی تلاشها برای کشف رمز آن ناکام ماندهاست، تا حدود ۲۷۰۰ پیش از میلاد استفاده میشد اما در دورهٔ کمتر شناختهشدهٔ بعدی، یعنی بین پایان دورهٔ نیا-ایلامی و تأسیس سلسله اوان، ایلام به تدریج از گمنامی درآمد. نخستین بار که نام پادشاهی ایلام را میبینیم در کتیبهای از انمبرگسی شاه کیش است که در حدود ۲۶۵۰ پیش از میلاد حکومت میکرد. اما تنها از آغاز دورهٔ اکدی است که نام ایلام در منابع مکتوب دیده میشود.[۴] و در زمان ایلامی خط میخی نیز بسیار رایج بوده در لوحی که در موزه انگلیس بر روی سنگ لاجورد هک شده نشانه گر این هست که هخامنشیان در زمان خود از این خط استفاده کرده و با کامل کردن حروفی کامل تر کردن و کاشف اصلی خط میخی ایلامیان بوده ان 𐏃𐎢𐎺𐎠𐎴𐎴𐏑𐏓𐏑𐎼𐎺𐏑𐏑
نیا-ایلامی[ویرایش]
نیا-ایلامی دورهای از تاریخ ایلام در بین سالهای ۳۲۰۰ تا ۲۷۰۰ پیش از میلاد است.
ایلام باستان[ویرایش]
در دورهٔ ایلامی باستان، سه سلسله به ترتیب حکومت کردند. شاهان دو سلسلهٔ اول، یعنی سلسلههای اوان و سیماشکی، در فهرست شاهانی که از شوش دورهٔ بابلی قدیم بهدستآمده، ذکر شدهاند. در این سند ابتدا دوازده نام ذکرشده و عبارت «دوازده شاه اوان» بهدنبال آن میآید، سپس دوازده نام دیگر ذکرشده و عبارت «دوازده شاه سیماشکی» به دنبال آن میآید. برخلاف متون مشابه میانرودانی، در این سند ساده نه به سالهای حکومت شاهان اشارهشده و نه نسب ایشان مشخص گردیده؛ و هیچ نشانهای از جامع بودن این دو فهرست در دست نیست. اما هر چند این سند تا حدی ساختگی به نظر میرسد، برخی افراد مذکور در آن از طریق منابع دیگر شوش یا میانرودان شناخته شدهاند، در نتیجه معلوم میشود که آنها شخصیتهای تاریخی بوده و تخیّلی نیستند. سلسلهٔ سوم، یعنی اپارتیها، با دورهٔ بابلی قدیم در میانرودان همزمان است؛ این سلسلهٔ ایلامی را اغلب «سلسلهٔ سوکل مخها» مینامند زیرا شاهان آن لقب سوکل مخ داشتند.[۵]
پادشاهی اوان[ویرایش]

پادشاهی اوان تا حدی با سلسلهٔ سارگن اکدی (۲۳۳۴ تا ۲۲۷۹ پیش از میلاد) همزمان بود و گمان میرود آخرین پادشاه این سلسله، پوزور اینشوشیناک، در زمان اور نمو (۲۱۱۲ تا ۲۰۹۵ پیش از میلاد) بنیانگذار سومین سلسلهٔ پادشاهی اور، سلطنت میکرد. در این مرحله اطلاعات راجع به ایلام در منابع میانرودان بسیار واضح و روشن میشوند، زیرا توجه میانرودانیها به ثروتهای طبیعی فلات ایران (مانند چوب، سنگ و فلزات) که خود فاقد آن بودند، جذب شدهبود. گزارش لشکرکشیهای ایشان اطلاعات مهمی برای بازسازی تاریخ و جغرافیای ایلام بهدست میدهد. دربارهٔ هفت پادشاه نخستین مندرج در فهرست شاهان شوش هیچچیز نمیدانیم، اما هشتمین و نهمین شاه (به ترتیب معکوس) در گزارش لشکرکشیهای سارگن و پسرش ریموش ذکر شدهاند. هدف اصلی این لشکرکشیهای اکدی بهرهبرداری اقتصادی از سرزمین ایلام شامل مرخشی (بلوچستان) بود. اما بهنظر میرسد که این لشکرکشیها در حد تاختوتاز برای کسب غنیمت بود نه فتح واقعی آن قلمرو پهناور. منیش توشو، شاه اکدی، به جنگ در جنوب ادامه داد و یک پیروزی در «شخیروم» در ساحل خلیج فارس به دست آورد، سپس برای مطیعکردن اتحادیهای از سی و دو شهر در ساحل عربی خلیج فارس از دریا عبور کرد. در دوران حکومت نرام-سین اکدی، یک معاهده بین حاکم تابع نرام-سین که در شوش حکومت میکرد و شاه اوان، شاید خیتا، منعقد شد. این قدیمیترین متن شناختهشدهٔ ایلامیست که با نشانههای خط میخی نوشتهشده اما ترجمه و تفسیر آن سخت است.[۶]
آخرین پادشاه فهرست شاهان شوش، پوزور اینشوشینک، ابتدا شوش و سپس انشان را فتح کرد و به نظر میرسد که با مطیعکردن پادشاه سیماشکی توانست وحدت کوتاهمدتی در فدراسیون ایلامی بهوجود آورد؛ اما جانشینان او نتوانستند که شوش را در قلمرو ایلام نگهدارند. پوزور اینشوشینک چندین کتیبه با نام خود در شوش باقی گذاشتهاست. برخی از آنان به اکدی نوشتهشدهاند و بقیه به خط ایلامی باستان یا ایلامی خطی؛ ایلامی خطی یک نظام نگارشی است که تنها معدودی از نشانههای آن با قطعیت رمزگشایی شدهاند. شاید نشانههای ایلامی خطی از ایلامی ابتدایی گرفته شده باشند. اما سلطهٔ پادشاهان ایلام بر شوش دیری نپایید، چند سال بعد شولگی، پادشاه اور (۲۰۹۴ تا ۲۰۴۷ پیش از میلاد)، این شهر و نواحی اطراف آن را دوباره تصرف کرد، و بار دیگر شهر شوش بخش تابع امپراتوری میانرودان شد و تا فروپاشی آن امپراتوری به همین شکل باقی ماند.[۷]
پادشاهی سیماشکی[ویرایش]
پادشاهی اپرتی در بین سالهای حدوداً ۱۹۷۰ تا ۱۶۰۰ پیش از میلاد حکومت میکرد. از دوازده پادشاه سیماشکی که نام آنان در فهرست شاهان شوش ذکرشده، نام ۹ نفر در منابع دیگر آمدهاست. در قسمت اول این دوره مشاهده میکنیم که میانرودانیها پیدرپی به فلات ایران حمله میکنند؛ بهنظر میرسد که هدف اصلی این حملهها، سیماشکی، موطن پادشاهان ایلامی بود که در ناحیهٔ کرمان امروزی قرار داشت؛ اما حملهها بهندرت موفقآمیز بود. در میان این لشکرکشیها دورههایی از صلح بود که با ازدواج میان خانوادههای سلطنتی همراه بود. برای مثال، شو سین، پادشاه اور، یکی از دخترانش را به ازدواج شاهزادهٔ انشان درآورد، اما بعداً حداقل دو بار به ساحل جنوب شرقی دریایی کاسپین حمله کرد. بهنظر میرسد که میانرودانیها برای بهدستآوردن مواد خام مورد نیاز، گاه به روشهای صلحآمیز و گاه به زور توسل میجستند. اما قدرت میانرودانیها رو به افول بود. ایبی سین، آخرین پادشاه سلسلهٔ اور (۲۰۲۸ تا ۲۰۰۴ پیش از میلاد)، قادر نبود به عمق قلمرو ایلام نفوذ کند و عامل او، ایر ناننا، دیگر بر قسمت عمدهٔ شرق امپراتوری سلطه نداشت و تنها بر سرزمینهای خط شمال غربی به جنوب شرقی از آربلا به بشیمه در ساحل شمالی خلیج فارس تسلط داشت. در سال ۲۰۰۴ پیش از میلاد، ایلامیها با سوزیانا متحد شدند و به رهبری کینداتو، ششمین پادشاه سیماشکی، اور را فتح کردند و ایبی سین را بهعنوان زندانی به ایلام بردند.[۸]
پادشاهی اپرتی[ویرایش]
مشکلات تاریخ این دوره و نظریات تازه[ویرایش]
به نظر میرسد این دورهٔ طولانی که حدوداً سه سده بهطول انجامید، با وجود تعداد بیشتر و تنوع مدارک موجود، هنوز یکی از مغشوشترین دورههای تاریخ ایلام است. سه موضوع که بازسازی تاریخ این دوره را کاملاً تحریفکرده و مورخان جدید را به اشتباه انداختهاست:
اول، ترتیب جانشینی و شجرهنامهٔ حاکمان این دوره است؛ در نتیجهٔ تفسیر نادرست عبارت اکدی «پسر خواهر شیلخخه» (mār ahāti(-šu) ša Šilhaha)، محققان گمان میکردند که ترجمهٔ صحیح mār ahāti، همچون میانرودان، خواهرزاده (پسر خواهر) است، و این اصطلاح واقعاً به یک رابطهٔ نسبی اشاره میکند. میکند. در نتیجه، دربارهٔ تقسیم قدرت بین شاخههای مستقیم و عرضی خانوادهٔ شاهی فرضیهای مطرح شد که خاص ایلام بود. اما واقعیت کاملاً متفاوت بود: معنی واژگان «پسر خواهر شیلخخه» خواهرزاده نیست، بلکه به معنی پسری است که شیلخخه از همبستری با خواهر خودش به دنیا آورده و نشانهٔ وجود ازدواج با محارم در میان خانوادهٔ سلطنتی است؛ وارث مشروع شاه، از این ازدواج زاده میشد. بهعلاوه، این عبارت تنها یک عنوان یا لقب بود، چنانکه قرنها بعد از مرگ شیلخخه، اونتاش نپیریشه و خوتلوتوش اینشوشینک، خود را پسر خواهر شیلخخه مینامند. این نکته هم اضافه شود که عبارت اکدی را در ایلامی به ruhu-šak ترجمه کردهاند: ruhu یعنی پسر، هنگامی که به مادر اشاره میشود و šak یعنی پسر، هنگامی که به پدر اشاره میشود. اصلاً مسئلهٔ کلمهٔ «خواهر» در میان نیست.[۹]
موضوع دوم، که همانند موضوع اول، مانعی برای بازسازی درست تاریخ ایلام بوده، کتیبهای از شیلخک اینشوشینک است که در آن، گروهی از شاهان پیشین خود را نام میبرد که معبدی متعلق به اینشوشینک را بازسازی کرده بودند. اکثریت مورخان گمان کردهاند که شیلخک اینشوشینک در این کتیبه، شاهان پیشین خود را بر حسب ترتیب زمانی ذکر میکند و میتوان این فهرست را با وارد کردن نام شاهانی که به آنها اشارهنشده، کامل کرد. اگرچه نام پادشاهان اولیه، عموماً در ابتدای فهرست آمده و در انتها به پادشاهان جدیدتر اشارهشده، درون هر گروه ترتیب چینش شاهان با منابع دیگر تعارض دارد. ترتیب زمانی بهمخورده، چون چینش شاهان بر مبنای نسب است؛ گاهی اوقات، در ابتدا شاخهٔ مستقیم آوردهشده سپس شاخههای عرضی، اما گاه شاخههای عرضی، بدون توجه به ترتیب زمانی، بر شاخهٔ مستقیم مقدم شدهاست. ترتیب شاهان دورهٔ سوکل مخها به این صورت است: «اپرتی (ابارات)، شیلخخه، سیروک توخ، سیوه پلر خوپاک، کوک گیرمش، اته خوشو، تمتیخلکی، و کوک نشو». در اینجا ترتیب اپرتی، شیلخخه، سیروک توخ، سیوه پلر خوپاک در شاخهٔ مستقیم صحیح است (رابطهٔ پدر پسری دارند). اما دو شاه بعدی یعنی کوک گیرمش و اته خوشو، از نظر ترتیب زمانی در جای درست نیستند، زیرا ایشان بین دورهٔ شیلخخه و سیروک توخ حکومت کردند؛ بنابراین کوک کیرماش از یک شاخهٔ عرضی بود و بههمین دلیل در فهرست کتیبهٔ شیلخک اینشوشینک، وی «پسر لانکوکو» نامیده شدهاست. نام لانکوکو در منابع دیگر نیامده و احتمالاً هرگز به حکومت نرسیدهاست. احتمال دارد که وی برادر یکی از سوکل مخها بودهاست که وقتی درگذشت، وارث مستقیم نداشت یا وارث او برای سلطنت، بسیار جوان بود و بهاین دلیل، پسر برادر او یعنی پسر لانکوکو به حکومت رسید. دلایل بیشتر، از کتیبههای برخی از کارمندان رده بالایی بهدست میآید که بعد از خدمت در دستگاه ایدادو دوم، دهمین پادشاه سیماشکی، به کوک کیرماش خدمت کردند؛ بنابراین، او آنگونه که درگذشته به نادرست پنداشته میشد، نمیتوانسته در قرن پانزدهم پیش از میلاد حکومت کردهباشد. تمتی خلکی و کوک نشور آخرین شاهان شناختهشدهٔ سوکل مخها، احتمالاً از شاخهٔ مستقیم بودند.[۱۰]
سرانجام، موضوع سوم این بود که مورخان گمان میکردند، کتیبهای از اته خوشو نشان میدهد که زمان حکومت اپرتی، شیلخخه و اته خوشو همزمان بوده و نخستین حکومت سه نفرهٔ سلسله را تشکیل دادهاند. در واقع بر اساس مدارک مختلفی، به ویژه مهرهای استوانهای خدمتگزاران این پادشاهان، میتوان نشان داد که بین شیلخخه و اته خوشو، شش سوکل مخ اعمال قدرت کردهاند: «پالا ایشن، کوک کیرماش، کوک سنیت، تم سنیت، کوک نخونته و کوک نشور اول». این گروه در قرن بیستم پیش از میلاد سلطنت کردند، اما بسیاری از پژوهشگران، مانند والتر هینتس و هایدماری کخ، حکومت ایشان را در قرن شانزدهم پیش از میلاد میدانند.[۱۱]
با توجه به اصلاح شدن تفاسیر مربوط به این سه مورد، امروزه میتوان تاریخ سلسلهٔ اپرتی را بهطور منسجم، اگرچه ناکامل، نوشت. پادشاهان سیماشکی که جانشین کینداتو شدند، بعد از سقوط امپراتوری اور در شوش مستقر شدند. پادشاهان سیماشکی، ایدادو اول و تن روخوراتر دوم (که با مکوبی، دختر بیلالاما پادشاه اشنونا در میانرودان ازدواج کرد) معابدی را در شوش ساخته یا تجدید بنا کردهاند. اما اپرتی دوم اگرچه در فهرست شاهان شوش نهمین شاه سیماشکی نامیده شدهاست، بنیانگذار سلسلهای جدید بود که مورخین امروزی آن را سلسلهٔ اپرتیها مینامند. جای تعجب است که اولین شاهان اپرتی، همزمان با آخرین شاهان سیماشکی (یعنی ایدادو دوم، ایدادو نپیر، و احتمالاً ایدادو تمتی) حکومت میکردند. اپرتی، اولین شاه سلسلهاش، حداقل در بخشی از عمرش با گروهی از شاهان سوکل مخ، همزمان بود. دومین شاه اپرتی، شیلخخه، در دو سند از دورهٔ اته-خوشو ذکر شدهاست؛ اته خوشو با سومو ابوم (۱۸۹۴ تا ۱۸۸۱) نخستین شاه سلسلهٔ اول بابل، همزمان بود.[۱۲]
شاهان دودمان اپرتی[ویرایش]
آخرین شاه اپرتی، ایدادو تمتی، تنها از روی فهرست شاهان شوش شناخته شدهاست. چگونگی تقسیم قدرت معلوم نیست، زیرا اگرچه ایدادو دوم و ایدادو نپیر در شوش حکومت میکردهاند، اما یکی از عناوین و القاب کوک کیرماش «سوکل ایلام، سیماشکی و شوش» بوده، که حاکی از حکومت او بر تمامی کنفدراسیون ایلام است. با وجود این عناوین، احتمال دارد که آخرین سیماشکیها بر قسمت شرقی امپراتوری حکومت میکردند در حالی که نخستین اپرتیها بر قسمت غربی آن حاکم بودند. به هر حال اپرتی، شیلخخه و جانشینان بلافصل ایشان در زمانهٔ دشواری میزیستند. حاکمان چندین دولت میانرودان میکوشیدند تا شوش را از ایلامیها بازپس بگیرند. از چندین یورش اطلاع داریم، بهیژه، یورشهای گون گونوم، شاه لارسا، و شاید بهدلیل چنین یورشی بود که اته خوشو قدرت را به دست گرفت. در واقع، نشانههای متعددی وجود دارد که او غاصب بودهاست؛ زیرا برخلاف تمامی شاهانی که قبل و بعد از وی حکومت کردند، اته خوشو در هیچیک از اسناد حقوقی و اقتصادی با حاکمان دیگر خویشاوند دانسته نشدهاست، همچنین القاب او غیرمعمول است. اگرچه وی خود را «پسر خواهر شیلخخه» میخواند، احتمالاً برای مشروع جلوهدادن خود بعد از رسیدن به حکومت است. از القاب دیگر وی «چوپان مردم شوش» است؛ هیچ حاکم دیگری این لقب را بر خود نگذاشت، به جز حاکمی به نام تتپ مادا که ممکن است جانشین او بوده باشد. با توجه به نام سیروک توخ، که در لوحهای از شمشارا ذکرشدهاست، میتوان تاریخ ایلام را با تاریخگذاری میانرودان مرتبط کرد، زیرا سیروک توخ با شمشی ادد اول، شاه آشوری (۱۸۱۳ تا ۱۷۸۱ پیش از میلاد)، همزمان بودهاست. بهعبارت دیگر، منابع میانرودان گاه تاریخ شاهان ایلام را به ما نشان میدهند. اما معروفترین سوکل مخ این سلسله، سیوه پلر خوپاک است که حداقل به مدت دو سال، قدرتمندترین فرمانروای خاور نزدیک بود. آرشیوهای شاهی ماری نشان میدهند که شاهانی به بزرگی زیمری لیم، شاه ماری و حمورابی، شاه بابل، او را «پدر» خطاب میکردند، در حالی که ایشان یکدیگر را «برادر»، و شاهان کوچحکتر را «پسر» خطاب میکردند. اما دخالتهای سیوه پلر خوپاک و برادر و جانشینش، کودو زولوش، در امور میانرودان (تا نقاط دوردستی مانند حلب) زیاد به طول نکشید. اتحادیهای از حکومتهای کوچک و بزرگ میانرودان به رهبری حمورابی، سلطهگری سیوه پلر خوپک را درهم شکست، و به جاهطلبی ایلام در میانرودان پایان داد. سلطنت کوتیر نخونته اول و سیزده جانشین او که سوکل مخ یا سوکل بودند تا کوک نشور سوم که آخرین سوکل مخ شناختهشدهاست، تنها در متون حقوقی و اقتصادی شوش و تعداد انگشتشماری کتیبههای شاهی ثبت شدهاست. این اسناد نشان میدهند که زندگی روزمره در شوش و ایلام کاملاً منزوی و محدود بود (معطوف به امور داخلی، بدون ارتباط با مردم دیگر). اگرچه هیچ فعالیت نظامیای در این اسناد ذکرنشده اما تعدد نامهای شاهان یا شاهزادگان ثبتشده در زمان واحد مبهوتکننده است. برای مثال نام کوتیر نخونته همراه با پنج جانشین بالقوه ذکر شدهاست: «اته مرا خلکی، تاتا، لیلا ایرتش، تمتی گون، و کوتیر شیلخخه»؛ اما تنها دو نفر آخر به قدرت رسیدند و به مقام سوکل مخ دست یافتند. بهدنبال ایشان، کوک نشور دوم به قدرت رسید، که با عمی صدوقه شاه بابل (۱۶۴۶ تا ۱۶۲۶ پیش از میلاد) همزمان بود. سپس تمتی رپتش، سیموت ورتش دوم، کودوزولوش دوم و سیرتوخ به حکومت رسیدند اما علیرغم اینکه نام ایشان در کنار نام شاهان در متون آمده، ترتیب زمانی ایشان را نمیتوان با قطعیت مشخص کرد. سه سوکل مخ آخری که شناخته شدهاند، یعنی تن اولی و دو پسرش تمتی خلکی و کوک نشور سوم، هر سه «پسر خواهر شیلخخه» نامیده شدهاند، گروهی هستند که در هیچ سندی با شاهان پیشین پیوند ندارند (ظاهراً با شاهان پیشین پیوند خانوادگی ندارند). لذا این پرسش مطرح میشود که آیا در طی نیمهٔ دوم این دوره، دسیسههای درباری جای درگیریهای بینالمللی را گرفته بود؟ آیا ایشان کاملاً گرفتار دسیسههای درباری شده بودند؟[۱۳]
ویژگیهای پادشاهی اپرتی[ویرایش]
دو ویژگی در سلسلهٔ سوکل مخها قابل توجه است: یکی طول حکومت ایشان و دوم، تمایل روزافزون خاندان سلطنتی به فرهنگ سامی. با ملحق کردن سوزیانا به امپراتوری ایلام، سوکل مخها باعث شدند که شوش همچنان مرکزی مهم بماند. این فرایند در چند حوزه مشهود است. برای مثال، ایلامیها زبان خود را بر مردم شوش تحمیل نکردند؛ اکثریت غالب اسناد این دوره که از حفاریهای شوش بهدستآمده، بهزبان اکدی هستند؛ بیشتر آنها اسناد حقوقی یا اقتصادی مربوط به زندگی روزمره بوده و نام سوکل مخ یا سوکل در آنها ذکر شدهاست.[۱۴]
همچون زبان، مردم شوش مجمع خدایان (پانتئون) شوشی-میانرودانی خود را نیز حفظ کردند که در رأس آن، اینشوشینک، خدای حامی این شهر قرار داشت. خدایان اصیل ایلامی نادر بودند. نهایتاً این توجه به فرهنگ سامی، یا غربیشدن، در القاب مشاهده میشود. بهعبارت دیگر، عناوین شاهی نیز تمایل سوکل مخها را به فرهنگ سامی نشان میدهد. عنوان «شاه انشان و شوش» که لقب اپرتی، بنیانگذار سلسلهٔ سوکل مخها، بود، بهزودی کنار گذاشته شد و عناوینی استفاده شد که به کارگزاران میانرودانی منصوب شده در شوش یا ایلام در دوران امپراتوری سوم اور متعلق بود. قدرت عالی در دست سوکل مخ بود. گاهی فرمانروا بخشی از قدرت را به فرزندان خود محول میکرد، که در این صورت اگر فرماندار ایالتهای شرقی امپراتوری بودند، لقب «سوکل ایلام و سیماشکی» به ایشان داده میشد و اگر فرماندار سوزیانا میشدند، به «سوکل شوش» ملقب میشدند؛ گاه به این فرماندار «شاه شوش» لقب میدادند؛ بنابراین لازم است تا فرضیهٔ تقسیم قدرت در ایلام را کنار بگذاریم.[۱۵]
ساختار حکومت[ویرایش]
جانشینی بر تخت شاهی حق پسر ارشد بود، اما یک عنصر مهم به آن اضافه شده بود، مشروعیت، درجهبندی داشت: فرزندان حاصل از ازدواج درونخانوادگی بر فرزندان حاصل از ازدواج با غریبهها تقدم داشتند. فرزندی که از وصلت پادشاه با یک شاهزاده خانم ایلامی، یعنی غریبه (خارج از خانواده)، بهدنیا میآمد، مشروع بود. اما فرزندی که از وصلت پادشاه با خواهر خودش به دنیا میآمد، مشروعیت بالاتری داشت؛ بنابراین، پسر ارشد که از ازدواج شاه با یک شاهزاده خانم خارج از خانواده (ازدواج برون همسری) به دنیا آمده، میبایست تاج و تخت را به برادر کوچکتری که از ازدواج بعدی شاه با خواهرش (ازدواج درونهمسری) بهدنیا میآمد، واگذار میکرد. پسری که از ازدواج شاه با دخترش بهدنیا میآمد، بالاترین درجهٔ مشروعیت را داشت. این مورد چند قرن بعد برای خوتلوتوش اینشوشیناک پیشآمد، که به نظر میرسد پسر شوتروک نخونته از دخترش نخونته اوتو بود. در شرایطی که پادشاه وارث مذکر نداشت یا وارث او برای حکومت کردن خیلی جوان بود، قدرت به شاخهٔ عرضی میرسید، مانند کشورهای دیگر.[۱۶]
لازم نبود که «سوکل ایلام و انشان» و «سوکل شوش» با مقام عالی سوکل مخ پیوند خانوادگی داشته باشد. اما گاه پیش میآمد که شاه به دلایل عملی (فایده، مصلحت) فرزندان خود را در قدرت شریک میکرد. این احتمال وجود دارد که همانند دورهٔ هخامنشی، دربار به هنگام تابستان به علت گرمای شدید، شوش را ترک میکرد و در فلات که معتدلتر بود، پناه میگرفت. پس احتیاط حکم میکند که فرد مورد اعتمادی را برای ادارهٔ سرزمینهای پست منصوب کنند.[۱۷]
ایلام میانه[ویرایش]
در دورهٔ ایلام میانه، شاهان ایلامی سریعاً راه خود را از دورهٔ قبل جدا کردند. در واقع ویژگی این دوره، «ایلامی شدن» سوزیانا است (برخلاف «سامی شدن» در دورهٔ قبل). شاهان این دوره، عنوان سوکل مخ یا سوکل را رها کردند و عنوان قدیمی «شاه انشان و شوش» را برگزیدند (در کتیبههای اکدی بهصورت «شاه شوش وانشان»). زبان اکدی در زمان اولین خانوادهٔ حاکمان ایلامی میانه، یعنی کیدینوها، هنوز استفاده میشد، ولی در کتیبههای دو دودمان بعدی، ایگه هلکیها و شوتروکیها، بهندرت دیده میشود. بهعلاوه، در این دوره مجمع خدایان ایلامی بر سوزیانا تحمیل شد و با ساخت مجموعهٔ سیاسی-دینی چغازنبیل، به اوج قدرت خود رسید.[۱۸]
دودمان کیدینوها[ویرایش]
بهکار بردن واژهٔ دودمان برای کیدینوها شاید نادرست باشد، زیرا هنوز هیچ نشانهای از رابطهٔ پدر فرزندی بین پنج حاکمی که یکی پس از دیگری به حکومت رسیدند، در دست نیست: کیدینو، اینشوشینک سونکیر نپی پیر، تنروخوراتر دوم، شالا، و تپتی اهر. مدارک شوش و هفت تپه، کبناک باستان، نشان میدهند که بین دورهٔ سوکل مخ و دورهٔ ایلامی میانی انقطاعی وجود دارد. نخستین نشانهٔ انقطاع، انتخاب لقب بود. کیدینو و تپتی اهر خود را «شاه شوش و انزان» نامیدند و به این شکل خود را به سنتی کهن متصل کردند. لقب دیگر آندو، «خدمتگزار کیرواشیر» خدایی ایلامی است، بدین گونه مجمع خدایان فلات ایران را در سوزیانا رواج دادند. اما مانند دورهٔ قبل، آنان همچنان زبان اکدی را در تمام کتیبههای خود استفاده کردند.[۱۹]
دودمان ایگه هلکی[ویرایش]
تا همین اواخر، به نظر میرسید که دودمان ایگه هلکی یکی از شناختهشدهترین دودمانها در تاریخ ایلام است. مورخین گمان میکردند که بهدنبال حملهٔ یکی از شاهان کاسی به نام کوریگلزو دوم (۱۳۳۲ تا ۱۳۰۸ پیش از میلاد) علیهٔ شاه ایلامی به نام هورپتیلا ایگه هلکی در حدود سال ۱۳۲۰ پیش از میلاد، قدرت را به دست گرفت؛ سپس حکومت وی به شش جانشینش منتقل شد، که معروفترین ایشان اونتش نپیریشه است که در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد، زیگورات معروف چغازنبیل را ساخت. این دوره با کیدین هوتران سوم خاتمه یافت که وی با بهدست آوردن دو پیروزی در مقابل انلیل ندین شومی (۱۲۲۴ پیش از میلاد) و ادد شوما آیدین (۱۲۲۲ تا ۱۲۱۷ پیش از میلاد) به عظمت و شکوه کاسیها پایان داد. ترکیب اطلاعات بدستآمده از یک نامه که اینک در موزه خاور نزدیک برلین نگهداری میشود و دو قطعه از یک مجسمهٔ بازکشفشده در موزه لوور، موجب تجدید نظر کامل در این تصور گردید. نامهٔ موجود در برلین، یک متن بابلی جدید است که به زبان اکدی نوشتهشدهاست، ولی به روی تکههای مجسمه، کتیبهای بهزبان ایلامی هست. فرستندهٔ نامه یک شاه ایلامیست که نام او روی متن از بینرفته اما به احتمال قوی، شوتروک نهونته یکم است؛ نویسنده ادعا میکند که حکومت بابل حق اوست. نام مخاطب نامه هم از بین رفتهاست. شاه ایلامی برای اثبات ادعایش بر حکومت بابل، نام تمام شاهان ایلامی را که با شاهدختان کاشی ازدواج کرده بودند، به علاوهٔ فرزندان حاصل از این ازدواجها، ذکر میکند. برای نمونه، جانشین بلافصل ایگه هلکی، پهیر ایشن یکم، با خواهر یا دختر کوریگلزو اول ازدواج کرد؛ پایان حکومت کوریگلزو اول، سال ۱۳۷۴ پیش از میلاد بودهاست، پس معلوم میشود که سلسلهٔ ایگه هلکی تقریباً یک قرن از آنچه پیشتر تصور میشد قدیمیتر بودهاست. بهعلاوه، دو شاه که پیشتر ناشناخته بودند در این متن ذکر شدهاند: یکی، کیدین هوتران دوم، پسر اونتش نپیریشه (این شخص نمیتواند همان کیدین هوترانی باشد که با کاسیها جنگید)، دوم، پسر وی نپیریشه اونتش. چون قطعات مجسمهٔ موزهٔ لوور به کیدین هوتران دیگری که پسر پهیر ایشن بوده منسوب است، حتماً سه پادشاه به این نام در سلسلهٔ ایگه هلکیها وجود داشتهاست: کیدین هوتران اول، پسر پهیر ایشن؛ کیدین هوتران دوم، پسر اونتاش نپیریشه و کیدین هوتران سوم که پدرش معلوم نیست؛ بنابراین تعداد پادشاهانی که در این دوره به قدرت رسیدند، از هفت به ده نفر افزایش یافت، و هنوز معلوم نیست که فهرست کامل باشد. در واقع، نخستین توصیف بهجامانده دربارهٔ این سلسله در یکی از کتیبههای شیلهک اینشوشینک از دودمان شوتروکی است؛ وی در آن کتیبه، شماری از شاهان قبلی را نام میبرد که معبدی از اینشوشینک را بازسازی کرده بودند. در نامهٔ برلین هم فقط به شاهانی که با شاهدختهای کاسی ازدواج کرده بودند یا فرزندان ایشان اشاره شدهاست. شاهی که در این دو گروه نباشد، گمنام میماند. سرانجام، اکنون میتوان تأیید کرد که هورپتیلا، شاه ایلام نبود بلکه شاه سرزمینی بهنام الامات بود.[۲۰]
ویژگی اصلی این سلسله، «ایلامی کردن» سوزیانا است؛ مجتمع دینی چغازنبیل، دوراونتاش باستان، گواهی بر این سیاست است، که در زمان کیدینوها آغاز شده بود. در حالی که اپرتیها، عناوین، خدایان و زبان خود را از شوشیها اقتباس کردهبودند، ایگه هلکیها بر جنبهٔ ایلامی سوزیانا تأکید کردند. ازاینرو، اسناد نوشتهشده بهزبان اکدی از زمان حکومت ایگه هلکیها بسیار نادر است و غالب این نوشتههای اکدی، لعن و نفرین کسانیست که آثار یادبودی ایشان را خراب کنند، گویی که این ویرانگری تنها از میانرودیها برمیآید.[۲۱]
دومین ویژگی این سلسله، احیای عنوان قدیمی «پادشاه شوش و انشان» بود. ویژگی دیگر و مهمترین آنها، حضور قدرتمند خدایان فلات ایران در سوزیانا بود. برای نمونه، دیدگاه اونتش نپیریشه در چغازنبیل روشنگر است؛ در آغاز، شاه، زیگوراتی کوچک در داخل محوطهای به مساحت ۱۰۵ متر مربع ساخت که به دُور این محوطه، معبدهایی ساختهشده بود. این زیگورات ابتدایی ضرورتاً به اینشوشینک، خدای حامی شوش و سوزیانا تقدیمشده بود. اما، شاه بهزودی نظر خود را تغییر داد و تصمیم گرفت زیگورات بزرگی بسازد. زیگورات کوچک خراب شد و ساختمانهایی که محوطهٔ مربع شکل را احاطه کرده بودند، در طبقهٔ اول بنای جدید ادغام شدند. بنای جدید پنج طبقه داشت و مساحت هر طبقه از مساحت طبقه زیرینش کمتر بود. لازم به تأکید است که ساختمان جدید، مشترکاً به نپیریشه، خدای اصلی انشان و اینشوشینک وقف گردید. اینشوشینک همواره بعد از نپیریشه و در مقام دوم ذکر میشود؛ حتی وقتی کیریریشه، زوجهٔ نپیریشه حضور داشت، اینشوشینک در مقام سوم میآمد. بدین ترتیب، تقدم جزء ایلامی بر جزء شوشی در ترتیب خدایان نیز منعکس گردید. اما موقعیت حتی پیچیدهتر از این بود. در داخل سه دیوار متحدالمرکز چغازنبیل، معابدی برای خدایان مختلف پانتئون جدید شوشی-ایلامی ساختهشدهبود و بهنظر میرسد که تمامی خدایان اصلی کنفدراسیون ایلامی حضور داشتند. برای مثال، پینیکیر، هومبان، کیرمشیر و نهونته، احتمالاً متعلق به مجمع خدایان اوان بودند؛ در صورتی که روهوراتر و هیشمتیک، خاستگاه سیماشکی داشتند. از بین خدایان انشان، میتوان به زوج نپیریشا و کیریرشه، به علاوه کیلخ شوپیر و منزت اشاره کرد. خدایان دیگر شوشی- میانرودانی، مانند اینشوشینک، ایشمکرب، نبو، شمش و ادد، بین قدرت ایلام و شوش تعادل برقرار میکردند.[۲۲]
تأسیس شهر چغازنبیل بدون هیچ سابقهای، بیشتر ماهیتی سیاسی داشت تا دینی، زیرا نشان میدهد که کنفدراسیون کهن ایلامی از نظر فرهنگی و سیاسی بر سوزیانا مسلط شدهاست. عجیب است که این مجتمع عظیم بهسرعت متروکه شد. هیچ پادشاه دیگری به جز اونتش نپیریشه کتیبهای به نام خود در آنجا باقی نگذاشت و شوتروک نخونته گزارش میکند که کتیبههایی را از دوراونتاش به شوش بردهاست. دربارهٔ دو جانشین بلافصل اونتش نپیریشه، یعنی کیدین هوتران دوم و نپیریشه اونتش اطلاعی در دست نیست. لشکرکشیهای آخرین شاه این سلسله، کیدین هوتران سوم، علیه پادشاهان کاسی بابل، انلیل ندین شومی و ادد شوما ادینا، دلالت میکنند که روابط خوب این دو خانوادهٔ سلطنتی، بهسرعت از بین رفته بود (زمانی بین این دو خانواده روابط حسنه وجود داشت).[۲۳]
دودمان شوتروکی[ویرایش]
در زمان شوتروکیها، شوش، بزرگی خود را که تا حدی با ساخت چغازنبیل تحتالشعاع قرار گرفته بود، دوباره بهدستآورد و تمام جلال و شکوه تمدن ایلامی دوباره آشکار شد. ثروتهای شوتروک نهونته یکم و سه پسر و جانشین او به این نسل جدید «شاهان انشان و شوش» امکان داد تا به کرات علیهٔ شاهان کاسی میانرودان لشکرکشی کنند و امپراتوری ایلام و بهویژه شوش را با معابدی که بهشکل باشکوهی بازسازی شدهبودند، تزئین نمایند. سه جانشین شوتروک نهونته عبارت بودند از کوتیر نهونته دوم، شیلهک اینشوشینک و هوتلوتوش اینشوشینک.[۲۴]
شوتروک نهونته، پسر هلوتوش اینشوشینک، چندین بار علیهٔ میانرودان لشکرکشی کرد و از آنجا غنائمی آورد که بر روی آنها نامش را نوشتهاست. اطلاعات بدستآمده از یک نامه که اینک در موزه خاور نزدیک برلین نگهداری میشود، مشخص میکند که شوتروک نخونته بر بابل ادعای سروری داشت و شاید این جنگها بعد از انکار بابلیها رخ داد. بهاین ترتیب، میدانیم که او به اکد، بابل، و اشنونا حمله کرد و مجسمههای منیش توشو را از اشنونا به غنیمت گرفت. همین شاه ایلامی بود که اسناد مشهوری مانند قانون حمورابی و استل نرام سین را بهعنوان غنیمت به شوش آورد. در سال ۱۱۵۸ پیش از میلاد، او شاه کاسی، زبابا شوما ایدینا را کُشت و پسر ارشد خود کوتیر نهونته را بر تخت سلطنت بابل نشاند. وقتی شوتروک نهونته درگذشت، کوتیر نهونته جانشین او شد و سیاست وی را در میانرودان ادامه داد و با معزول کردن انلیل ندین اخی (۱۱۵۷ تا ۱۱۵۵ پیش از میلاد) سلسلهٔ طولانی کاسیها را پایان داد. او فقط برای مدت کوتاهی سلطنت کرد و سپس برادرش شلیهک اینشوشینک جانشین او شد. شیلهک اینشوشینک کتیبههای زیادی از خود بهزبان ایلامی بر جای گذاشتهاست که از یکسو، لشکرکشیهای متعدد او را به میانرودان ثبت کردهاند و از سوی دیگر، معابدی را که او ساخته یا بازسازی کرده و به خدایان تقدیم کرده بود را مشخص میکنند. برای مثال، در کتیبهای ذکر میکند که بیست معبد «دارای باغ» را در شوش و ایلام تقدیم خدایان کردهاست.[۲۵]
آخرین پادشاه این دودمان، هوتلوتوش اینشوشینک، گاه خود را «پسر کوتیر نهونته و شلیهک اینشوشینک» نامیده و گاه خود را «پسر شوتروک نهونته، و کوتیر نهونته، و شلیهک اینشوشینک» مینامد؛ وی احتمالاً پسر شوتروک نهونته از دخترش نهونته اوتو بود، که ظاهراً نمونهٔ دیگری از ازدواج با محارم در داخل خاندان سلطنتی ایلام است. هوتلوتوش اینشوشینک بهاندازهٔ شاهان قبلیاش باکفایت نبود و برای مدت کوتاهی، نبوکد نصر شوش را از وی گرفت. وی در انشان پناه گرفت، در آنجا معبدی را ساخت یا بازسازی کرد و سپس به شوش بازگشت، و احتمالاً در آنجا برادرش شیلهنیا امرو لگمر جانشین وی شد. با این پادشاه، قدرت ایلام برای مدت طولانی از صحنهٔ سیاسی محو شد.[۲۶]
ایلام نو[ویرایش]
ویژگی اصلی و متمایزکنندهٔ دوره ایلامی نو، ورود انبوه ایرانیان به فلات ایران بود، که در نتیجه، آنچه از امپراتوری سابق ایلام برجای مانده بود، باز هم کوچکتر شد. هر چند این مهاجمان در متون ایلامی دیر ظاهر میشوند، اما حضور ایشان بر اساس منابع آشوری مسلم است. در منابع آشوری دو گروه از مادها متمایز شدهاند: «مادهای قدرتمند» و «مادهای دور» یا «مادهایی که در کنار کوه بیکنی، کوهستان سنگ لاجورد، زندگی میکنند». گروه اول که منطقهٔ اطراف هگمتانه (همدان امروزی) را اشغال کرده بود، بهدلیل برخوردهای مکرر و غالباً ستیزهجویانه با آشوریها بهخوبی شناخته شدهاست؛ اما گروه دوم، شامل تمام قبایلی که نواحی میان اطراف تهران امروزی و شرق افغانستان را در دست داشتند، بهخوبی شناخته نشدهاست. هخامنشیان (و به پیروی از ایشان، هرودوت) گروه دوم را به نام ذکر میکنند: «پارتیها، سگرتیها، آریانها، مرگیانها، باکتریها، سغدیها و احتمالاً مردمان همسایه ایشان.» اما در سالنامههای آشوری تمام این قبایل ایرانی (به اشتباه) زیر عنوان کلی «مادهای دوردست» آمدهاند. یکی دانستن کوه بیکنی با دماوند و الوند قابل قبول نیست. یکی دانستن کوه بیکنی با منابع سنگ لاجورد در بدخشان نهتنها با نوشتههای نویسندگان کلاسیک تأیید میشود، بلکه از نظر تاریخی هم منطقی و قابل قبول است، خواه منابع آشوری، ایلامی، یا ایرانی آن را ثبت کردهباشند یا نه. پیشرفت کند مادها و پارسها در فلات، ایلامیها را از انشان به سمت سوزیانا راند، که نزدیک به هزار و پانصد سال دومین مرکز امپراتوری ایشان بود. سرزمین انشان بهتدریج تبدیل به پارس گردید و تنها بعد از آن بود که سوزیانا بهعنوان ایلام شناخته شد. در بیشتر منابع این دوره، بهویژه در منابع میانرودانی، سوزیانا ایلام نامیده میشود. با این حال، شاهان ایلامی نو هنوز خود را «پادشاه انشان و شوش» مینامیدند؛ به جز سه شاه آخر، یعنی اومانونو، شلیهاک اینشوشینک دوم و تپتی هومبان اینشوشینک.[۲۷]
- قسمت اول (۱۱۰۰ تا ۷۷۰ پیش از میلاد)
اسناد ایلامی دربارهٔ قسمت اول دورهٔ ایلامی نو که دو سده و نیم بهطول انجامید، اطلاعات تاریخی بهدست نمیدهند. الواح تل ملیان، که ماتیو ولفگانگ استولپر آن را متعلق به اوائل این دوره میداند، نشان میدهند که انشان هنوز حداقل تا حدی فرهنگ ایلامی دارد، زیرا تمام افراد مذکور در این متون، اسامی ایلامی دارند. الواح میانرودانی مربوط به این دوره، چندان به اطلاعات ما نمیافزایند؛ تنها میدانیم که شاه بابلی مار بیتی اپلا اوصور (۹۸۴ تا ۹۷۹ پیش از میلاد) اصلیت ایلامی داشت و اینکه قوای ایلامی در کنار شاه بابل، مردوک بلاسو ایقبی، با نیروهای آشوری تحت امر شمشی ادد پنجم (۸۲۳ تا ۸۱۱ پیش از میلاد) جنگیدند.[۲۸]
- قسمت دوم (۷۷۰ تا ۶۴۰ پیش از میلاد)
تنها پس از نیمهٔ سدهٔ هشتم پیش از میلاد، وقایعنامه بابلی، اجزایی از ساختار تاریخ ایلام را بهدست میدهد؛ بهویژه دربارهٔ نقش ایلام در اختلافات میان بابلیها و آشوریها اطلاعات ارزشمندی وجود دارد. شاه ایلامی هومبان نیکش (۷۴۳ تا ۷۱۷ پیش از میلاد)، پسر هومبان تهرا و برادر هومبان اومنای دوم، به کمک مرودخ بلدن آمد و در برابر سارگون دوم جبهه گرفت؛ اما ظاهراً اثر پایداری نداشتهاست، زیرا جانشین وی شوتروک نهونته دوم، پسر هومبان اومنای دوم، در طی حملهای به ناحیهٔ دیر در سال ۷۱۰ پیش از میلاد، مجبور شد از برابر سپاه سارگون بگریزد. شاه ایلامی دو سال دیگر دوباره از سپاه سارگون شکست خورد؛ سرانجام پسر سارگون، سناخریب، وی را مغلوب و مرودخ بلدن را از شاهی خلع کرد و پسر خودش آشور ندین شومی را به تخت شاهی بابل نشاند. سپس برادر شوتروک نهونته دوم، به نام خلوشو، وی را به قتل رساند (نام خلوشو در وقایعنامهٔ بابلی آمدهاست). بعد از چندین جنگ و گریز با سپاه سناخریب، خلوشو به قتل رسید و کودور بهجای او نشست؛ اما وی سریعاً سلطنت را به هومبان اومنای سوم واگذار کرد. هومبان اومنا، ارتش تازهای فراهم کرد که در آن سپاهیانی از الیپی، پارسوماش و انشان حضور داشتند؛ در جنگ بابلیها علیه آشوریها در خلوله بر ساحل دجله به سال ۶۹۱ پیش از میلاد، ایلام به بابلیها کمک کرد. هر طرف خود را پیروز جنگ اعلام کردند، اما آشوریها دو سال بعد بابل را تصرف کردند. در دوران حکومت هومبان خلتش دوم (۶۸۰ تا ۶۷۵ پیش از میلاد)، پسر هومبان خلتش اول (۶۸۸ تا ۶۸۱ پیش از میلاد)، روابط ایلام و بابل بد و بدتر شد؛ شاید بههمین دلیل برادر و جانشین او، اورنگ (۶۷۴ تا ۶۶۴ پیش از میلاد)، ابتدا روابط خوبی با شاه آشوری، آشور بانیپال (۶۶۸ تا ۶۲۷ پیش از میلاد) داشت و شاه آشوری در موقع خشکسالی برای او گندم فرستاد. اما روابط حسنه با آشور هم از بین رفت و بعد از حملهای تازه به میانرودان، شاه ایلامی درگذشت. ته اومان (۶۶۴ تا ۶۵۳ پیش از میلاد) جانشین او شد. آشوربانیپال به شاه جدید ایلامی حمله کرد و بعد از نبرد اولای در سال ۶۵۳ پیش از میلاد، شاه ایلامی کشته شد. آشوربانیپال بعد از این پیروزی پسر اورنگ را که در آشور پناهنده بود، به قدرت منصوب کرد. به علاوه، هومبان نیکاش دوم در مدکتو (محلی نزدیک میانرودان) و تمریتو در خیدلو (محلی امن در کوهستانهای شرقی بر راه انشان) به حکومت منصوب شدند. پس این دو شهر از آغاز سدهٔ هفتم، بهشکل پایتخت درآمدند و از اهمیت شوش کاسته شد. در این زمان بین آشوربانیپال و برادرش شمش شوم اوکین (آشوربانیپال وی را به شاهی بابل گمارده بود) جنگی درگرفت؛ ایلامیها از این فرصت استفاده کردند و بین خود به جنگ مشغول شدند. تمریتو تخت شاهی هومبان نیکش دوم را تصرف کرد، ولی خود هم به دست ایندبیگش به آشور رانده شد. ایندبیگش نیز به دست هومبان خلتش سوم در سال ۶۴۸ پیش از میلاد کشته شد. سقوط پادشاهی ایلام را بهتر میتوان فهمید اگر توجه کنیم که شخصی به نام اومبا خبوا در بوپیلا حکومت میکرد و پائا در بیت ایمبی «شاه ایلام» نامیده میشد. اما ضربهٔ آخر را آشوربانیپال در ۶۴۶ پیش از میلاد وارد کرد: وی ابتدا سوزیانا و سپس شوش را ویران کرد. با این حال، شکست ایلامیها به آن سختی که آشوربانیپال در سالنامههایش ادعا میکند نبود؛ زیرا بعد از پیروزی او، پادشاهی ایلام با شوتور نهونته پسر هومبان اومنای سوم، از خاکستر برخاست.
تمدن عیلام یکی از قدیمیترین و نخستین تمدنهای جهان است.عیلامیان نه آریایی بودند و نه سامی. برخی از پژوهشگران عیلامیان را با دراویدیان هند هم خانواده میدانند.عیلام ، نیرومندترین و دیرپاترین تمدن فلات ایران پیش از ورود آریاییها بوده و تاریخ پیچیده ای دارد. از آغاز و چگونگی برپایی حکومت و نیز پیدایش تاریخ در عیلام، اطلاعی دقیقی نداریم.
در دوران قدیم عیلام به مملکتی گفته میشد که از این ولایات ترکیب یافته بود:خوزستان-لرستان-پشتکوه و کوه های بختیاری.عیلام چند شهر مهم داشت که شوش مهمترین شهر عیلام و اینطور که معلوم شده از قدیمی ترین شهرهای جهان بوده.همچنین شهرهای ماداکتو,اهوازو خالدالو که گمان میرود در جای خرم اباد امروزی بنا شده بودد.نظام حکومت عیلامی ها پادشاهی بود و سلاطین عیلامی دو پایتخت یا مرکز حکومت در شوش وآنشان داشتند.شوش تقریبا در حدود همین شهرشوش کنونی در خوزستان واقع شده وانشان در(پرسیس) یا پارس(فارس کنونی)حکومت میکردند به شمار می آمدند.
عیلامی ها مملکت خود را (انزان سوسونکا)مینامیدند.کلمه عیلام به معنی کوهستان بود و اطلاق به آن محلی میشد که کوهستان بود.پیش از آمدن عیلامیان ، جلگه های شمال خلیج فارس از جمله قدیمیترین نواحی متمدن تاریخ جهان بوده و ناحیه شوش از حدود ۴۰۰۰ سال ق.م. محل سکونت بوده و زیر فرمان پادشاهان آکد(تمدنی در شمال بابل) قرار داشت. هنگامی که نخستین عیلامی ها به این ناحیه وارد شدند ضمن سکونت، زیر فرمان پادشاهی سومری اور قرار گرفتند.
عیلامیان ، بسیاری از ویژگیهای تمدن سومر از جمله یاد گرفتن خط میخی و جایگزین کردن آن به جای خط تصویری خود دریافتند.عیلامی ها قوم سلحشوری بودند و رقیب اصلی آن ها آشوریان که بر بین النهرین(عراق کنونی) حکومت میکردند به شمار می آمدند..آنچه که ازآاثار باقی مانده نشان میدهد که عیلامی ها از نخستین اقوامی بودن که دارای مدارک مکتوبی بوده اند و کارهای اداری را با دستور العمل های مکتوب انجام میداده اند.
عیلامیان هرگز زیر دولت نبودند. ولی در سال ۲۲۸۰ پیش از میلاد عیلامیان که در اوج قدرت خود بودند، اور پایتخت سومریان را اشغال و غارت و خدای ویژه آن را به اسارت بردند. سومر مستعمره و خراج گذار عیلام شد و در پایان در ۲۱۱۵ ق. م در دوره فرمانروایی ریم سین دولت مشترک سومری – اکدی را به طرزی نابود کردند که ملت سومر هیچگاه نتوانست از خرابههای تاریخ سر برآورد.
دستههای نیایشگران در نقش برجستهٔ کورنگان در ممسنی
نژاد و مذهب مردم عیلام
راجع به مردمان بومی این مملکت عقیده بر این است که بومیهای این مملکت حبشی بودند.ولی طی قرون زیاد مردمان زیادی به این مملکت آمدند و ساکن شدند که در ابتدا سومری ها بودند که به این مملکت آمدند.سومری ها قبل از اینکه به این مملکت بیایند در اطراف شط العرب وراس خلیج فارس ساکن بودند.بعد از سومری ها سامی ها آمدند.مذهب مردم عیلام به درستى روشن نیست .
این که عیلامى ها از نظر معتقدات مانند مذهب سومرى ها جهان را پر از ارواح و اشکال مى دانستند و بر این باور بودند که ارواح در مکان تاریک جنگل سکنى دارند و رب النوع آنها شوشیناک (شوشینک) نام داشت.ولی پرستش شوشیانیک را فقط پادشاهان وپیشوایان مذهبی میتوانستند انجام دهند.بعد از شوشیناک آنها به شش رب النوع وپس از آن به گروهی از ارواح معتقد بودند.آنها مجسمه خدایان را می ساختند بنابراین مذهب آنها شرک و بت پرستی بوده است.پیشوایان مذهبی هم قدرت بسیار داشتند و چنین به نظر میرسد که آداب مذهبی مردم عیلام مانند آداب مذهبی مردم بابل شباهت داشته است.
لوح به خط عیلامی
زبان و خط عیلامی ها
در مورد زبان مردم عیلام اینطور که گفته شده قدیمی ترین آن زبان انزانی است که دریک دوره متروک شد.بعد از آن زبان سومری و زبان سامی رواج یافت.اماپس از دوره ایی دوباره زبان انزانی زنده و مورد استفاده قرار گرفت.ازاین میتوان فهمید که زبان انزانی در بین مردم معمول بوده.زبان انزانی به عقیده پرشیل این است که زبان انزانی به زبان های اورال والتایی نزدیک بوده.این زبان در ایران دوره هخامنشی جایگاه ممتازی داشت. آخرین اثر مکتوب زبان عیلامی به سالهای حکومت اسکندر مقدونی بر ایران برمیگردد. زبان عیلامی در سال ۱۸۹۰ رمزگشایی شد.خط عیلامیها میخی است که عیلامیها آنرا از سومری ها دریافت کردند.این خظ بعدها با خطوط دیگر از جمله خط بابلی ادغام شد که توسط پادشاهان مختلف انجام گرفت.
تاریخ عیلام باستان
نابودی تمدن عیلام
پادشاه آشور به دنبال بهانه ایی برای جنگ با عیلام بود.به همین منظور او فرستاده ایی به عیلام فرستاد و درخواست هایی از پادشاه عیلام کرد که برای پادشاه عیلام قبول آنها مساوی با مرگش بود.یکی از این خواسته ها این بود که پادشاه آشور مجسمه نه نه را که هزارو ششصدوسی وپنج سال در عیلام بوده را درخواست کرد که پادشاه عیلام نمی توانست آنرا قبول کند و تصمیم گرفت که مقاومت کند.
در اواسط قرن هفتم قبل از میلاد آشور بانیپال پادشاه مقتدر آشور به قلمرو حکومت عیلامی ها حمله ور شد.آنها هر آنچه که در این شهر با ارزش بود را چپاول کردند و به شهر های خود فرستادند و کارهای وحشناکی انجام دادند و شهر شوش را با خاک یکسان کرد و این پایانی بو برای حکومت دیرینه عیلام.تمدن دیرینه عیلام، پس از هزاران سال مقاومت در برابر اقوام نیرومندی چون سومریها، اَکدیها، بابلیها و آشوریها از دشمن خود آشور شکست خورد و از صفحه روزگار ناپدید گردید. کتیبه آشور بانیپال در باره فتح و نابودی عیلام چنین میگوید:
تمام خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را با توبره به آشور کشیدم، و در مدت یک ماه و یک روز کشور عیلام را با همه پهنای آن، جاروب کردم. من این کشور را از چارپایان و گوسپند، و نیز از نغمههای موسیقی بیبهره ساختم و به درندگان، ماران، جانوران و آهوان رخصت دادم که آن را فرو گیرند.